امیدوار بودم چند ثانیه زنده بمانم؟
ده ثانیه؟ بیست ثانیه؟خلبان چنگ/ اگزوپری
سال هزار و نهصد و هفتاد و چند میلادی بود که آقای لورنتس آمد و گفت: بال زدن پروانه ای در برزیل می تواند باعث ایجاد تندبادی در تگزاس شود.
سال هزارو سیصدو هشتاد و چند شمسی بود که شب ها فکر می کردم واقعا می شود بال زدن یک پروانه چنین اثر شگرفی ایجاد کند؟
یازده شب بیست و هفت فروردین نودوشش بود که به نتیجه رسیدم بله می شود! و اثر پروانه ای نه تنها در امتداد مکان بلکه در امتداد زمان هم کار می کند. میگویند اثر پروانه ای مختص سیستم های آشوبناک است، به این فکر می کنم آیا سیستمی آشوبناک تر از زندگی خودم سراغ دارم؟! همین زندگی که باور دارم هر لحظه اش پر از ابهام و پیچیدگی است و نمی توان درباره ی ثانیه و دقیقه ی بعدش اظهار نظر قطعی کرد. گاهی حقایق آنقدر نزدیک هستند که نمی بینمشان!
من فکر می کنم یک تصمیم کوچک، یک گام کوچک، یک انتخاب کوچک، یک عادت کوچک میتواند باعث شود در سال های آینده اتفاقات مهمی بیافتد. حتی شاید مسیر زندگی را عوض کند.
دیروز در راستای برنامه ریزی ها و گام های قبل تصمیم گرفتم دو قدم کوچک بردارم : یکی شان در دایره نظم شخصی و دیگری در زمینه عکاسی. برای اینکه پایبند باشم رفتم چند تکه مقوا و چسب خریدم و دو استند کوچک درست کردم که اولی را در تصویر میبینید. یک چالش چهل روزه برای آن که استفاده از تلگرام محدود به ساعاتی شود که می خواهم. و دومی یک چالش پانزده روزه برای استفاده از حالت ها و انتخاب های متفاوت در مود کلوزآپ دوربین که جز مودهای بیسیک است. جزییاتش را شرح نمی دهم چون حوصله سر بر است اما رویکرد کلی من به این شکل بود: تعیین زمان بندی، درست کردن جدول، ایجاد فضایی برای تجربه های احتمالی و در پایان نوشتن انتظاراتی که از خودم بعد از اتمام چالش دارم. امیدوارم تجربه ی موفقیت آمیزی باشد.
راستی، شما هم به اثر پروانه ای اعتقاد دارید؟
در روزگار امروز که از حجم اطلاعات و دانش و تکنولوژی اشباع شده ایم برخلاف آنچه به نظر می رسد، یادگرفتن یک مهارت به آسانی نیست. برای مثال فرض کنید من می خواهم در زمینه عکاسی فعالیت کنم. برای خودم روی کاغد می نویسم: موفقیت در مهارت عکاسی !!! اما احتمالا به جز خودم کسی نمی داند منظور من از موفقیت چیست، البته به شرط آنکه خودم فهمیده باشم. عکاسی، دریایی از تکنیک ها و سبک ها و ژانرها و نرم افزار هاست. از کجا می خواهم شروع کنم؟ به کجا می خواهم برسم؟ چه سبکی می خواهم کار کنم؟ به کدام ژانر علاقه مندم؟ تازه اگر از دنیای ادیت و نرم افزارها و تکنیک های آن صرف نظر کنم باز هم تصویر ذهنی من مبهم است. بگذارید یک تجربه برایتان بگویم.
من تقریبا اواخر نودوچهار دوربین خودم را خریدم. یک کنون هفتصد دی کوچک و جمع و جور اما با هزاران دکمه و کاربرد و گزینه های تو درتو. آن زمان تصمیم داشتم کلاس عکاسی نروم. (البته واقعیت این است که پولش را هم نداشتم اما خوشحالم نرفتم!) دوربین را دست گرفتم و در موزه ها و باغ ها و پارک ها وخیابان ها و ... عکاسی می کردم. کم کم به لطف دنیای وب که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد در آن پیدا می شود، با دوربین و تکنیک های اولیه آشنا شدم. اما آنقدر این فضای عکاسی بزرگ و پراکنده است که اکنون حتی فکر نمی کنم در حد یک آماتور هم تجربه داشته باشم. تصمیم گرفتم این روش ناشیانه! را کنار بگذارم و کمی هدفمند تر عمل کنم. اما هدفمند یعنی چی؟ اینجاست که بحث امروز شروع می شود. بعد از مرور موضوعات قبلی که درباره ی مشکلات برنامه ریزی، اولویت ها و نخواستن ها و ارزش گذاری منابع در اختیارمان صحبت کردیم حالا جایی هستیم که می توانیم آماده ی حرکت شویم.
برنامه ریزی برای خرده مهارت ها. بهتر است به جای اینکه یک مهارت کلی را در نظر بگیریم و هر روز از آن تکه ای برداریم، خرده مهارت هایی که به ما کمک می کنند در مسیر حرکت کنیم را مشخص کنیم. خدا را چه دیدید شاید با یاد گرفتن یک خرده مهارت اصلا مسیر زندگی مان عوض شد. (محمدرضا شعبانعلی در این مطلب درباره ی خرده مهارت ها کاملتر صحبت می کند(+) )
درواقع فکر کردن درباره ی خرده مهارت ها می تواند به تنطیم یک شناسنامه برای مهارت موردنظر کمک کند. خرده مهارت هایی که من برای مهارت عکاسی درنظر گرفتم این ها هستند:
بعد از نوشتن خرده مهارت ها بهتر است برای هر کدام یک شناسنامه تنظیم کنیم. درشناسنامه سوالاتی مانند سوالات زیر باید جواب داده شود:
این سوالات خلاصه مطالبی هستند که در این درس متمم خواندم، برای یادگیری بهتر پیشنهاد می کنم آن را کامل و جامع بخوانید: (+)
بهتر است سطح خرده مهارتی که می خواهیم فعلا به آن بپردازیم را مشخص کنیم وبرای هرکدام معیار و مصداق در نظربگیریم، مثلا :
سطح پایه در تسلط بر دوربین، جابجایی و تمرکز روی دکمه و تنظیمات دوربین است.
سطح متوسط استفاده از مود های اتوماتیک و بیسیک است.
سطح خوب سرعت عمل در عکاسی می تواند باشد مثلا آیا می توانم زیر پنج شات یک عکس با نورپردازی متوسط بگیرم؟ یا یک عکس از سوژه متحرک؟
سطح پیش رفته این است که می توانم با تنظیمات از پیش تعیین شده بدون نگاه به ویزور یک عکس با ترکیب بندی متوسط بگیرم؟ (گویا مردم این کار را می کنند!)
فکر می کنم تا اینجا تصویر شفاف تری نسبت به اوایل کار داریم. در گام های بعد به سراغ نکات دیگر می روم ;)
صفر : شاید از عنوان این مطلب تعحب کرده باشید، چون در مطلب قبل گام دوم را معرفی کرده بودم. راستش دیروز که داشتم روی کاغذ چرک نویس برای خودم می نوشتم و فکر می کردم و جمع بندی می کردم، به نظرم رسید این مطلب را باید قبل از گام قبلی می گفتم، و خودم هم برایم عجیب بود که چرا زودتر به آن اشاره نکردم. یکی از دلیل هایش احتمالا این است که این مطلب را در ذهنم داشتم و گام قبلی را هم با درنظرگرفتن آن نوشتم، اما چون روی کاغد نیامده بود، به آن اشاره مستقیمی نکردم. خلاصه آن که شاید بهتر است این را گام یک و نیم بدانم! البته این نوشته جز جمع بندی و نتیجه گیری از حرف های دیگران نیست. اما فکر می کنم آن قدر مهم هست که باید مکتوب شود چرا که هم به من کمک می کند و هم احتمالا به شما.
یک: در گام اول نوشته بودم اگر از من بپرسید که در پایان سال در کجا ایستاده ای جواب می دهم نمیدانم. دیروز این سوال را یک بار دیگر به شکلی متفاوت از خودم پرسیدم: آیا باید بدانم در پایان امسال دقیقا در کجا هستم ؟
این روزها شرایط و پیچیدگی ها و ابهام ها بیش از آن چیزی است که تصور می کنیم و برای آن برنامه ریزی بلند مدت می کنیم. (برنامه ریزی بلند مدت کاملا به شخص بستگی دارد، شاید برای فردی یک برنامه پنج ساله برنامه بلند مدت باشد. به هر حال برای من یک سال هم خودش سیصد و شصت و پنج روز نامشخص دارد;) ) و البته نامشخص بودن و ابهام آینده چیزی نیست که بتوان از آن فرار کرد یا با برنامه ریزی درست دقیق و حساب شده بر آن غلبه کرد. به قول محمدرضا شعبانعلی(+) :
«اصلاً هدف معادلهی زندگی، بهینه کردن متغیر ابهام نیست. ابهام، حتی جزو شرایط مرزی این معادلهی دیفرانسیل پیچیده هم نیست. اصلاً ابهام هیچ چیز نیست. ابهام کاغذی است که بر روی آن، معادلهی زندگی را حل میکنی!»
دو : علی فرنودیان در وبلاگش از زبان آقای جیمز کلی یر می گوید همه ما یک دایره نگرانی داریم و یک دایره تاثیر. دایره نگرانی آن چیزهایی است که دست خودمان نیست و کنترلی روی آن ها هم نداریم. با این حال یک دایره کوچک تاثیر هم وجود دارد که هرچند کوچک است اما دست خودمان است. می گوید آدم ها هدف گذاری هم که می کنند بر اساس دایره نگرانی ها می کنند نه دایره تاثیر.می خواهند براساس آن چیزهایی که دست شان نیست، ذهن وسرمایه ها و منابعشان را خرج کنند نه آن چیزهایی که می توانند برایش کاری کنند و تغییر ایجاد کنند. مطلب خوبی است. علی فرنودیان با استادی تمامش در قصه گویی آن را اینجا نقل کرده است.