نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

۶ مطلب با موضوع «گام های برنامه ریزی من» ثبت شده است

Why Mindmap


برای من که برنامه ریزی یکی از مهمترین قسمت های زندگی محسوب می شود و معمولا یکی از دلایل ناکامی هایم در رسیدن به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت را عدم برنامه ریزی مناسب و درست می دانم و معمولا همیشه در حال بهبود آن هستم، آشنا شدن با نقشه ذهنی یک اتفاق شگفت انگیز بود. چند هفته پیش محمدرضا زمانی نرم افزار iMindmap را به من پیشنهاد داد و متاسفانه تا چند روز پیش نتوانستم درباره ی آن جست و جو کنم و آن را نصب کنم. 

نرم افزار iMindmap توانست نظر من را به سرعت جلب کند چرا که من از آن دسته آدم هایی هستم که محیط گرافیکی نرم افزار برایم اهمیت دارد. به همین دلیل در همان نگاه اول این برنامه برایم جذاب شد و تصمیم گرفتم برنامه ریزی های آتی را روی این نرم افزار امتحان کنم. 

بعد از چند روز که از آن استفاده کردم و چند نقشه ذهنی کشیدم، دوست داشتم آن را اینجا به عنوان یکی از گام های کوچک اما مهم برنامه ریزی معرفی کنم.(+) عموما کشیدن نقشه ذهنی به عنوان یکی از روش های موثر در یادداشت برداری معرفی می شود. اما یک یادداشت برداری درست می تواند به بهبود مهارت یادگیری، گزارش نویسی و البته برنامه ریزی کمک کند. در متمم نیز مطلبی درباره نقشه ذهنی آمده است.(+)

در اینجا ده دلیلم برای استفاده از نقشه ذهنی را فهرست می کنم:


۱- کشیدن نقشه ذهنی به ما کمک می کند که در زمان کم با یک نگاه کلی و جامع حجم زیادی از اطلاعات را دریافت کنیم.

۲- استفاده از نقشه ذهنی در برنامه ریزی، به نظم شخصی ما کمک می کند و در نتیجه می توان مدیریت زمانی بهتری انجام داد.

۳- من اول این ماه یک نقشه ذهنی برای سنجش منابع مالی ام کشیدم. و اولویت های مالی ام را مشخص کردم.

۴- یک خروجی عکس از نقشه های ذهنی ام تهیه می کنم و در این صورت همیشه در دسترسم قرار دارد.

۵- قطعا نظر من اینست که کشیدن نقشه ذهنی روی کاغذ بسیار لذت بخش تر از نرم افزار است اما با این حال در مورد iMindmap استثنا قائل می شوم. قابلیت بازبینی و ویرایش آن بسیار آسان و در هر زمان ممکن قابل انجام است.

۶- من وقتی داده ها و برنامه های زیادی را در ذهنم دارم، سردرگم می شوم و مدام نگرانم که اطلاعات را فراموش کنم. نوشتن آن ها در یک جا به من کمک می کند و به صورت دسته بندی شده سبب می شود که ذهنم منظم تر بشود و آرامش بیشتری داشته باشم.

۷- تصمیم گرفتم در پایان هر هفته یا هر دو هفته یک گزارش شخصی درباره عملکردم و منابع مالی و زمانی و مطالعاتی ام بنویسم. نقشه ذهنی این کار را برایم آسان تر کرده است.

۸- با استفاده از نقشه ذهنی و به دلیل همان نگاه جامع گرایانه ای که به من می دهد، می توانم تصمیم گیری بهتری برمبنای اولویت هایم داشته باشم.

۹- بسیار این موضوع را شنیده ام که اگر می خواهیم مطلبی یا برنامه ای در ذهنمان بماند باید برای آن داستان داشته باشیم، استفاده از نقشه ذهنی و استفاده از رنگ ها اشکال و تصاویر گوناگون می تواند این امر را برایمان تسهیل کند.

۱۰- خیلی وقت ها پیش می آید که نکات ریز اما مهم را فراموش می کنم. وقتی از روش ترسیم درختی برای دسته بندی استفاده می کنم، علاوه بر یادگیری بهتر و عمیق تر احتمال فراموشی آن ها نیز کاهش می یابد. 


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۱۳

Tel


سال هزار و نهصد و هفتاد و چند میلادی بود که آقای لورنتس آمد و گفت: بال زدن پروانه ای در برزیل می تواند باعث ایجاد تندبادی در تگزاس شود.

سال هزارو سیصدو هشتاد و چند شمسی بود که شب ها فکر می کردم واقعا می شود بال زدن یک پروانه چنین اثر شگرفی ایجاد کند؟

یازده شب بیست و هفت فروردین نودوشش بود که به نتیجه رسیدم بله می شود! و اثر پروانه ای نه تنها در امتداد مکان بلکه در امتداد زمان هم کار می کند. میگویند اثر پروانه ای مختص سیستم های آشوبناک است، به این فکر می کنم آیا سیستمی آشوبناک تر از زندگی خودم سراغ دارم؟! همین زندگی که باور دارم هر لحظه اش پر از ابهام و پیچیدگی است و نمی توان درباره ی ثانیه و دقیقه ی بعدش اظهار نظر قطعی کرد. گاهی حقایق آنقدر نزدیک هستند که نمی بینمشان! 


من فکر می کنم یک تصمیم کوچک، یک گام کوچک، یک انتخاب کوچک، یک عادت کوچک میتواند باعث شود در سال های آینده اتفاقات مهمی بیافتد. حتی شاید مسیر زندگی را عوض کند.

 دیروز در راستای برنامه ریزی ها و گام های قبل تصمیم گرفتم دو قدم کوچک بردارم : یکی شان در دایره نظم شخصی و دیگری در زمینه عکاسی. برای اینکه پایبند باشم رفتم چند تکه مقوا و چسب خریدم و دو استند کوچک درست کردم که اولی را در تصویر میبینید. یک چالش چهل روزه برای آن که استفاده از تلگرام محدود به ساعاتی شود که می خواهم. و دومی یک چالش پانزده روزه برای استفاده از حالت ها و انتخاب های متفاوت در مود کلوزآپ دوربین که جز مودهای بیسیک است. جزییاتش را شرح نمی دهم چون حوصله سر بر است اما رویکرد کلی من به این شکل بود: تعیین زمان بندی، درست کردن جدول، ایجاد فضایی برای تجربه های احتمالی و در پایان نوشتن انتظاراتی که از خودم بعد از اتمام چالش دارم. امیدوارم تجربه ی موفقیت آمیزی باشد.


راستی، شما هم به اثر پروانه ای اعتقاد دارید؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۰۰

در روزگار امروز که از حجم اطلاعات و دانش و تکنولوژی اشباع شده ایم برخلاف آنچه به نظر می رسد، یادگرفتن یک مهارت به آسانی نیست. برای مثال فرض کنید من می خواهم در زمینه عکاسی فعالیت کنم. برای خودم روی کاغد می نویسم: موفقیت در مهارت عکاسی !!! اما احتمالا به جز خودم کسی نمی داند منظور من از موفقیت چیست، البته به شرط آنکه خودم فهمیده باشم. عکاسی، دریایی از تکنیک ها و سبک ها و ژانرها و نرم افزار هاست. از کجا می خواهم شروع کنم؟ به کجا می خواهم برسم؟ چه سبکی می خواهم کار کنم؟ به کدام ژانر علاقه مندم؟ تازه اگر از دنیای ادیت و نرم افزارها و تکنیک های آن صرف نظر کنم باز هم تصویر ذهنی من مبهم است. بگذارید یک تجربه برایتان بگویم.

من تقریبا اواخر نودوچهار دوربین خودم را خریدم. یک کنون هفتصد دی کوچک و جمع و جور اما با هزاران دکمه و کاربرد و گزینه های تو درتو. آن زمان تصمیم داشتم کلاس عکاسی نروم. (البته واقعیت این است که پولش را هم نداشتم اما خوشحالم نرفتم!) دوربین را دست گرفتم و در موزه ها و باغ ها و پارک ها وخیابان ها و ... عکاسی می کردم. کم کم  به لطف دنیای وب که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد در آن پیدا می شود، با دوربین و تکنیک های اولیه آشنا شدم. اما آنقدر این فضای عکاسی بزرگ و پراکنده است که اکنون حتی فکر نمی کنم در حد یک آماتور هم تجربه داشته باشم. تصمیم گرفتم این روش ناشیانه! را کنار بگذارم و کمی هدفمند تر عمل کنم. اما هدفمند یعنی چی؟ اینجاست که بحث امروز شروع می شود. بعد از مرور موضوعات قبلی که درباره ی مشکلات برنامه ریزی، اولویت ها و نخواستن ها و ارزش گذاری منابع در اختیارمان صحبت کردیم حالا جایی هستیم که می توانیم آماده ی حرکت شویم. 

برنامه ریزی برای خرده مهارت ها. بهتر است به جای اینکه یک مهارت کلی را در نظر بگیریم و هر روز از آن تکه ای برداریم، خرده مهارت هایی که به ما کمک می کنند در مسیر حرکت کنیم را مشخص کنیم. خدا را چه دیدید شاید با یاد گرفتن یک خرده مهارت اصلا مسیر زندگی مان عوض شد. (محمدرضا شعبانعلی در این مطلب درباره ی خرده مهارت ها کاملتر صحبت می کند(+) )

درواقع فکر کردن درباره ی خرده مهارت ها می تواند به تنطیم یک شناسنامه برای مهارت موردنظر کمک کند. خرده مهارت هایی که من برای مهارت عکاسی درنظر گرفتم این ها هستند: 


Skill1


بعد از نوشتن خرده مهارت ها بهتر است برای هر کدام یک شناسنامه تنظیم کنیم. درشناسنامه سوالاتی مانند سوالات زیر باید جواب داده شود:


Skill2


این سوالات خلاصه مطالبی هستند که در این درس متمم خواندم، برای یادگیری بهتر پیشنهاد می کنم آن را کامل و جامع بخوانید: (+)

بهتر است سطح خرده مهارتی که می خواهیم فعلا به آن بپردازیم را مشخص کنیم وبرای هرکدام معیار و مصداق در نظربگیریم، مثلا :

سطح پایه در تسلط بر دوربین، جابجایی و تمرکز روی دکمه و تنظیمات دوربین است.

 سطح متوسط استفاده از مود های اتوماتیک و بیسیک است. 

سطح خوب سرعت عمل در عکاسی می تواند باشد مثلا آیا می توانم زیر پنج شات یک عکس با نورپردازی متوسط بگیرم؟ یا یک عکس از سوژه متحرک؟ 

سطح پیش رفته این است که می توانم با تنظیمات از پیش تعیین شده بدون نگاه به ویزور یک عکس با ترکیب بندی متوسط بگیرم؟ (گویا مردم این کار را می کنند!)


فکر می کنم تا اینجا تصویر شفاف تری نسبت به اوایل کار داریم. در گام های بعد به سراغ نکات دیگر می روم ;)


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۵۰

ابهام


صفر : شاید از عنوان این مطلب تعحب کرده باشید، چون در مطلب قبل گام دوم را معرفی کرده بودم. راستش دیروز که داشتم روی کاغذ چرک نویس برای خودم می نوشتم و فکر می کردم و جمع بندی می کردم، به نظرم رسید این مطلب را باید قبل از گام قبلی می گفتم، و خودم هم برایم عجیب بود که چرا زودتر به آن اشاره نکردم. یکی از دلیل هایش احتمالا این است که این مطلب را در ذهنم داشتم و گام قبلی را هم با درنظرگرفتن آن نوشتم، اما چون روی کاغد نیامده بود، به آن اشاره مستقیمی نکردم. خلاصه آن که شاید بهتر است این را گام یک و نیم بدانم! البته این نوشته جز جمع بندی و نتیجه گیری از حرف های دیگران نیست. اما فکر می کنم آن قدر مهم هست که باید مکتوب شود چرا که هم به من کمک می کند و هم احتمالا به شما.


یک: در گام اول نوشته بودم اگر از من بپرسید که در پایان سال در کجا ایستاده ای جواب می دهم نمیدانم. دیروز این سوال را یک بار دیگر به شکلی متفاوت از خودم پرسیدم: آیا باید بدانم در پایان امسال دقیقا در کجا هستم ؟ 

این روزها شرایط و پیچیدگی ها و ابهام ها بیش از آن چیزی است که تصور می کنیم و برای آن برنامه ریزی بلند مدت می کنیم. (برنامه ریزی بلند مدت کاملا به شخص بستگی دارد، شاید برای فردی یک برنامه پنج ساله برنامه بلند مدت باشد. به هر حال برای من یک سال هم خودش سیصد و شصت و پنج روز نامشخص دارد;) ) و البته نامشخص بودن و ابهام آینده چیزی نیست که بتوان از آن فرار کرد یا با برنامه ریزی درست دقیق و حساب شده بر آن غلبه کرد. به قول محمدرضا شعبانعلی(+) :  

«اصلاً هدف معادله‌ی زندگی، بهینه‌ کردن متغیر ابهام نیست. ابهام، حتی جزو شرایط مرزی این معادله‌ی دیفرانسیل پیچیده هم نیست. اصلاً ابهام هیچ چیز نیست. ابهام کاغذی است که بر روی آن، معادله‌ی زندگی را حل می‌کنی!»


دو : علی فرنودیان در وبلاگش از زبان آقای جیمز کلی یر می گوید همه ما یک دایره نگرانی داریم و یک دایره تاثیر. دایره نگرانی آن چیزهایی است که دست خودمان نیست و کنترلی روی آن ها هم نداریم. با این حال یک دایره کوچک تاثیر هم وجود دارد که هرچند کوچک است اما دست خودمان است. می گوید آدم ها هدف گذاری هم که می کنند بر اساس دایره نگرانی ها می کنند نه دایره تاثیر.می خواهند براساس آن چیزهایی که دست شان نیست، ذهن وسرمایه ها و منابعشان را خرج کنند نه آن چیزهایی که می توانند برایش کاری کنند و تغییر ایجاد کنند. مطلب خوبی است. علی فرنودیان با استادی تمامش در قصه گویی آن را اینجا نقل کرده است.

سه : همه این حرف ها یک سخن است وبیشتر نیست. نگران آن چیزهایی که نمی توانید تغییر دهید نباشید. تمرکزتان را روی منابعی بگذارید که دست خودتان است. منابع زندگی محدود هستند، فرصت هایی که ما درباره اش تصمیم می گیریم که چگونه آن هار ا بگذرانیم.با مطالعه یک کتاب که به ما در رشد فردی مان کمک می کند یا یک رمان سطحی بازاری، با صرف وقت برای فکرها و ایده ها و پروژه ها یا گشت و گذار تفریحی در اینستاگرام و تلگرام.  باید ارزش گذاری کنیم که چگونه از منابعمان استفاده کنیم. یا به قول آقای جیمز کلی یر سعی کنیم دایره تاثیرمان را بهینه کنیم.

فکر می کنم برنامه ریزی الان برای من مثل روزهای اول سخت و مشکل نیست. به نظرم کل فرایند برنامه ریزی در سه چیز خلاصه شده است. تغییر مدل ذهنی، شناسایی و ارزش گذاری منابع و تغییر سبک زندگی و همه نکاتی که در کتاب ها و سمینارها می گویند و خودم هم در ادامه به آن ها اشاره می کنم جز این سه مورد نیست. 


  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۱۲

نخواستن ها


در پست قبل درباره گام های برنامه ریزی صحبت کرده بودم. و اولین گام را برای خودم اینگونه تعریف کردم: مشکلات برنامه ریزی قبلی من چه چیزهایی بوده است و دو مورد را نوشتم. یکی از آن ها نداشتن تصویر کلان بود و دیگری از دست دادن ترتیب الویت ها. درباره ی مشکل دوم یک راه حل عملی را محمدرضا در این پست به من یادآوری کرد، مطلبی که بارها و بارها شنیده ام و تایید کرده ام اما به طور جدی به آن نپرداخته بودم. بحث هزینه ها و نخواستن ها و یا قربانی کردن ها. درباره ی این بحث افرادی بهتر از من حرف های کاملتری زده اند که می توانید آن ها را با کمی دقت و حوصله در اینجا بخوانید. با این حال برای شفاف تر شدن بحث یک توضیح مختصر می دهم. 

همه ما میدانیم که نمی شود همه چیز را با هم داشت، نمیشود هم در شغلت موفق باشی و برای این موفقیت جایی هزینه نکرده باشی، منظورم صرفا تلاش شبانه روزی نیست. اگرچه آن هم لازمه این موفقیت ودستاورد است اما برای رسیدن به آن باید از اولویت های دیگری بگذری. شاید تفریحاتت را کم کنی، شاید از سلامتی ات بگذری،شاید از سبد رابطه هایت خرج کنی. خلاصه آن که نمیشود چیزی را بدست بیاوری و از چیز دیگری خرج نکنی. من فکر می کنم که هیچ برتری وجود ندارد بین کسی که از رابطه اش می گذرد برای کار و موفقیت شغی اش یا اینکه به یک شغل ساده که وقت زیادی از او نمی گیرد مشغول می شود برای اینکه رابطه ی خانوادگی اش و عاطفی اش را تقویت کند. یا کسی که بیشتر ساعات روز به کتابخوانی می پردازد و سبک زندگی اش مطالعه است و کسی که سبک زندگی اش گردش و سفر و تفریح است. (هرچند که جامعه ما به این مساله توجه نمی کند و عموما آدم اول را موفق میداند و شخص دوم را نه!) به نظرم مهم این است که آدم بداند اولویت هایش در آن مقطع زمانی چیست و به آن توجه کند و سعی کند آن ها را جدی بگیرد، حتا اگر مردم آن ها را جدی نمی گیرند. 

دیروز به این مساله فکر کردم و درنهایت فهرستی از نخواستن ها نوشتم. همان که دربالا میبینید. اگر نکته دیگری در این رابطه به ذهنتان می رسد، خوشحال می شوم آن را بنویسید^ـــ^


پینوشت یک: برخی از نخواستن ها که در حوزه تخصصی عکاسی بود را در این فهرست ننوشتم، به نظرم مهم است بدانیم در این یک سال فعلا چه سطحی از یک مهارت ر ا می خواهیم داشته باشیم. دریاره این بحث کاملتر در یک پست جداگانه صحبت می کنم، اما نقدا :) این را بگویم، از متمم یادگرفتم که برای مهارت ها سطح بندی تعریف کنم. و بدانم امسال صرفا می خواهم به سطح پایه در این مهارت برسم و مصداق های سطح پایه را تعریف کنم به آن ها بپردازم. یک مثالش را می توانید اینجا ببینید.

پینوشت دو: امروز می خواهم کتاب های کتاب خانه ام را جابه جا کنم و آن هایی که فعلا در اولویت نیستند را در یک قفسه دیگر بگذارم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۴۵

گام های برنامه ریزی من


پیش نوشت: چند وقت پیش محمدرضا زمانی عزیز در وبلاگش مطلبی را درباره برنامه ریزی و نکاتی که به بهبود آن کمک می کند، منتشر کرد که منجر به بحث و گفتگوی بیشتر شد. (+) قرار بود من هم نظراتم را در قالب یک پست بنویسم. که به خاطر بدقولی های من یک مقدار عقب افتاد. همینجا از محمدرضا به خاطر دیرنوشتن این مطلب عذرخواهی می کنم. 


راستش فکر می کنم برنامه ریزی همان قدر که دغدغه محمدرضا است دغدغه من بوده و هست. من اصولا آدم برنامه ریزی هستم یک دلیل آن اینست که این کار به نظم دهنی من کمک می کند اما تا به حال به برنامه ریزی سالیانه فکر نکرده بودم. برنامه ریزی هایم محدود می شد به فعالیت هایم در دانشگاه و مدرسه و کنکور. انصافا هم همیشه نسبت به آن ها متعهد بودم و تا حدود خوبی موفق بودم. در گفتگوهایمان که اینجا می توانید آن را پیدا کنید، یکی از دلایل موفقیت آن را مشخص بودن کاری که باید انجام میدادم می دانم . یعنی برای کنکور، امتحان و حتی پایان نامه مشخص بود که تا چه روزی باید به چه سطحی برسم و چه کاری را انجام بدهم. امسال اولین سالی است که می خواهم برای کل سال برنامه ریزی کنم. و این برنامه ریزی مشکلاتی را به همراه دارد، یکی از آن ها مبهم بودن آینده برای من است. 

در این مطلب می خواهم قبل از بررسی اینکه در آینده چه برنامه ای بریزم به این فکر کنم که برنامه ریزی سال های قبل من چه اشکالاتی داشت. محمدرضا در همان پست که معرفی کردم، به محدود نکردن اهداف پرداخت. من هم می خواهم تا حدودی به این موضوع اما از نگاه و زاویه ای دیگر فکر کنم.


برای اینکه بتوانم شفاف تر و راحت تر بیان کنم آن را در قالب یک مثال واقعی می آورم و بعد نکات کلی را می نویسم. 


تقریبا سه هفته ای می شود که هر هفته یک برنامه هفتگی می نویسم. با توجه به اینکه، میخواهم در عکاسی مهارت پیدا کنم، تمرین های متمم به رشد فردی من کمک می کند، وبلاگ نویسی و کتاب خواندن هم جز الویت های زندگی من است. می دانم این ها خیلی کلی است من دربرنامه هایم جزیی تر آن ها را نوشته ام. اما امروز به این نتیجه رسیدم که این برنامه مشکلاتی دارد. 

مشکل اول : من هر روز چهار ساعت به مطالعه و تمرین عکاسی می پردازم، کلاس های آنلاین پیدا کرده ام که یک ساعت و نیم تکنیک های عکاسی می خوانم، یک ساعت و نیمِ دیگر کار با فوتوشاپ و یک ساعت هم خبرها و نقد عکس و وبسایت ها را مطالعه می کنم. اما اگر از من بپرسید خب با این کارها در پایان سال به کجا میرسی و در کدام پله از مهارت عکاسی هستی جوابم این است که نمی دانم! نمی دانم در نورپردازی خبره ترم یا در ترکیب بندی یا در عکاسی شب یا... آیا در هر شرایط نوری می توانم یک عکس متوسط بگیرم؟ به یک سبک خاص رسیدم؟ به عبارت دیگر این نوع برنامه ریزی تصویر کلان را از من می گیرد. من نمیدانم الان در چه سطحی ایستاده ام. فعلن شروع کرده ام وهر روز واحد مطالعه و تمرین عکاسی ام تیک می خورد! 

یک مشکل دیگری که این نوع برنامه ریزی یعنی برنامه ریزی برمبنای فعالیت ها دارد، این است که آدم را در ترتیب الویت بندی هایش فریب می دهد. اجازه بدهید همین مثال را ادامه بدهم. 

من تصمیم گرفته ام هر روز یک درس  آنلاین را مطالعه و تمرین کنم. معمولا این کار را انجام میدادم و احساس خوشایندی هم داشتم که من در مسیرم هستم. اما این روزها که به پایان کلاس ها نزدیک می شوم پرسش بعدی ام این است که خب حالا چه کار کنم؟ کتاب بخوانم؟ چالش عکاسی برای خودم بگذارم؟ هر روز دوربین را دست بگیرم بیرون بروم به امید شکار یک سوژه؟؟؟ چون احساس سردرگمی بد است و آشفتگی ذهنی به همراه دارد من ممکن است بدون توجه به این نکته که قدم بعدی چه قدر می تواند در مسیر من کمک کننده و موثر باشد، آن را انتخاب کنم. فقط برای اینکه از حس سردر گمی راحت شوم. به عبارت دیگر ممکن است الویت ها را به خوبی نشناسم. یک مثال دیگر در مورد کتاب خواندن. من تصمیم دارم روزی یک ساعت شب ها مطالعه کنم، با تقریب خوبی هر روز این کار را انجام میدهم. اما وقتی به پایان کتاب می رسم بلافاصله سوال بعدی این است که خب کتاب بعدی چی باشد؟ و اگر هر کتابی که دم دستم می آید را بخوانم، بدون توجه به اینکه چه قدر الان این کتاب برای من که مثلا تصمیم دارم امسال مهارت ارتباطی ام را تقویت کنم مفید است، در پایان سال شاید خوشحال باشم که کتاب های زیادی خوانده ام اما ممکن است از این جهت که مهارت ارتباطی ام همچنان در سطح پایه مانده و پیش رفت قابل توجهی نداشته ناراضی باشم. به عبارت دیگر از سبد کتاب های نودوششم راضی نباشم. 


بنابراین برنامه ریزی بر مبنای فعالیت ها برای من دو مشکل دارد:

یک: تصویر کلان را از دست می دهم.

دو: ممکن است برای فرار از احساس سردرگمی و آشفتگی ذهنی ام خودم را مشغول فعالیت هایی کنم که اگرچه خود آن فعالیت جز هدف های من باشد(مثل کتابخوانی) اما در ترتیب الویت بندی منابع اشتباه کنم و درپایان سال الویت های اصلی ام تیک نخورد.


ممکن است مشکلات دیگری هم در روز های آینده به ذهنم برسد، بنابراین این صحبت ها را پایان این مطلب با عنوان مشکلات برنامه ریزی های من تلقی نمی کنم و به نظرم صرفا گام هایی ست برای یک برنامه ریزی صحیح. البته شاید این صحبت ها خیلی بدیهی به نظر برسند اما در مورد خودم به من ثابت شده که گاهی گرفتار مشکلات خیلی سطحی می شوم. به هرحال مهم است که یک بار نوشته شود. 

در گام های بعدی به این فکر میکنم که چه نکاتی می تواند به بهبود برنامه ریزی های من کمک کند.


پی نوشت یک: احتمالا فهرست کتاب هایی که در سال نودوشش می خوانم باید بازبینی و اصلاح شود.

پی نوشت دو: باز هم ممنونم از محمدرضا که کمک کرد من جدی تر به این مساله فکر کنم:)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۵۹