نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

۹۱۰۵ روز از زندگی

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۵ ب.ظ

Sunrise


۹۱۰۵

امروز به این فکر می‌کردم که ۹۱۰۵ روز از زندگی من گذشته است، تقریبا ربع قرن. این که حساب کنم چند روز از زندگی من میگذرد، شاید عادت باشد! مثلا قبلا در بیست و دو سالگی یک پادکست برای خودم ضبط کردم که ۸۵۶۶ روز از زندگی من گذشته است. هنوز هم نظرم این است که مهم نیست ۹هزار روز زیاد است یا نه، کیفیتش مهم تر است. باورها، ارزشها، انتخاب ها و خیلی چیزهای دیگر که در این مسیر کشف کرده ای. 

صداقت داشتن با خود

به این هم فکر کردم که چه قدر صداقت داشتن با خود سخت است. مثلا به گذشته نگاه کنی و خاطره هایت را مرور کنی، اما میدانی پشت هر خاطره چیزهای عجیب تر و مهم تری نهفته است، داستانی تکراری را کشف می کنی، اما دلت نمی خواهد درباره اش با خودت صحبت کنی. به عبارت دیگر با خودت صادق نیستی و این یک آفت است که تو را وادار می کند بدن لحظه ای فکر و تامل ادامه بدهی و فقط ادامه بدهی و به خودت بقبولانی کاری هست که داری انجام می دهی و نباید نگران باشی. 

ایده متمم

همین شد که همزمانیِ اتفاقات باز هم برایم پیش آمد و در ایده متمم یک تجربه ذهنی پرسیده شد که من آن را اینگونه می فهمم: آیا حاضری دستگاهی برنامه ریزی شده ای باشد که در آن زندگیت را خودت انتخاب کنی؟ مثلا همیشه در آرزوی "فضانورد بودن" بودی و حالا به تو می گویند می توانی آن را از ابتدا تا انتها تجربه کنی، آیا می خواهی؟


نه حاضر نیستم. به نظرم زندگی باید انتخاب نشده به ما داده شود. یعنی ما باید خودمان را در مسیر زندگی کشف کنیم، و سبک و شیوه و تجربه های خودمان را انتخاب کنیم و پیدا کنیم. یعنی به نظر من اصلا زیبایی زندگی در این است که یک چیز نامعلوم باشد و تو به آن شکل بدهی و شکلی را بدهی که خودت می خواهی و خودت هستی و خودت می توانی. و این شکل را باید کشف کنی و پیدا کنی. نه اینکه انتخاب کنی و بعد بروی آن را تجربه کنی. منظورم این است که این مسیر کشف کردن را باید طی کنی.

چون در غیر این صورت من صرفا یک تصویر ذهنی از زندگی های دیگر دارم، مثلا زندگی فضانوردی اما واقعا نمی‌دانم زندگی یک فضانورد از ابتدا تا انتها چگونه است و با ظرفیت ها و خواسته های من جور در می آید یا نه و دوست ندارم چنین ریسکی را هم بکنم. شاید بهتر باشد در حد یک آرزو بماند.

اعتماد، تجربه و فکر

برخلاف سال های قبل که آشفتگی و سرگردانی مرا به شدت اذیت می کرد اما با اینکه ۹۱۰۵ روز از زندگی ام را می گذرانم به این نتیجه رسیدم که دلم نمی خواهد از این وضعیت فرار کنم و هرکاری را انجام بدهم که این دغدغه را فراموش کنم. شاید حالا پذیراتر شده ام. شاید هم تجربه است که زنجموره کردن و ناله کردن و طلبکار بودن که چرا راهنمایی نیست یا چرا کسی به من نمی گوید که چه کار کنم، هیچ فایده ای ندارد. کافیست اعتماد کنی و تجربه و فکر . 

راستش حتی از این بدتر، دوست ندارم هیچ الگو و یا راهنمایی در طول زندگی ام داشته باشم. دوست دارم بهترینِ خودم شوم و راهش را خودم پیدا کنم.  

ایمان

نه. من با تمام اینکه دوست داشتم زندگی یک نجار را تجربه کنم یا یک فضانورد یا یک نمایشنامه خوان در رادیو یا زندگی های دیگر، با این حال دوست ندارم این زندگی را از دست بدهم. 

دوست دارم خودم کشفش کنم. خودم و تنها خودم و به خودم ایمان دارم. 


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۲

نظرات  (۲)

۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۱۳ محمدرضا زمانی
سلام پریسا جان. 
چه جالب گفتی. اینکه دوست نداری زندگی خیلی شفاف و مشخص باشه و دوست داری خودت «کشف » کنی اون رو. به نظرم این شبیه همون مفهومیه که محمدرضا به اسم «زندگی در شرایط ابهام» مطرح می‌کنه. اینکه توی زندگی دور ما از مِه پر شده. 
نکته مهمش اینه که نباید محور اصلی تلاش و انتخاب‌های خودمون رو بر پایه کاهش این ابهام متمرکز کنیم . و به قول تو، زندگی رو هر روز و هر لحظه، «کشف» کنیم..
مرسی بابت متن خوبت.
پاسخ:
سلام محمدرضا عزیز
چه تداعی جالبی برات پیش اومد و چه خوب که به من هم دوباره یادآوریش کردی، ممنونم.
۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۲۱ فؤاد سیاهکالى
 عالى، عالى.
پاسخ:
ممنونم. لطف داری شما :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی