نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

۷ مطلب با موضوع «دنیای عکاسی :: تجربیات من» ثبت شده است

creativity

به نظرم یکی از راه های موثر برای ایده پروری در عکاسی، دیدن عکس است. زمانی که من ایده ندارم یا هرچه با خودم کلنجار می روم یک طرح بکر به ذهنم نمی رسد، شروع به دیدن عکس های دیگران می کنم.
فکر می کنم دیدن عکس نه تنها به پرورش ایده ها و خلاقیتم کمک می کند که در کل شیوه مناسبی برای تقویت مهارت نگریستن است. 
وقتی عکس های دیگران را نگاه می کنیم، با تیزبینی های آن ها آشنا می شویم، با چشم ٖآنها محیط را می بینیم و این امر سبب می شود که نگاه ما به جزییاتی که احتمالا نادیده می‌انگاشتیم دقیق تر شود. 

در دوران دانشگاه یک استادی داشتم که می گفت: بچه هاشما باید کتاب های آدم های بزرگ را بخوانید تا بفهمید آن ها چگونه به مسائل نگاه می کردند و آن را یاد بگیرید باید با چشم سوم آن ها آشنا شوید. 
فکر می کنم دیدن عکس های خوب مصداق مناسبی برای آشنا شدن با چشم سوم دیگران باشد. 

این روزها من بیشتر از سایت Pinterest و Pixaboy عکس نگاه می کنم، گاهی هم اینستاگرام عکاسان خوب ایرانی را دنبال می کنم. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۳۶


Moon


فهرست واژگانی که دوست دارم:


تعمق

سکوت

احساس

قاب

زندگی

دخترک

بوته دل

شب


پینوشت: این روزها غول منظومه شمسی، برجیس یا همان مشتری خودمان، کمی پایین تر از ماه بعد از غروب آفتاب قدرتمندانه خودنمایی می کند. گفتم شاید دلتان بخواهد این بار آسمان را با دقت بیشتری بنگرید.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۲
Hunter

قبل تر هم گفته بودم چندروزیست درگیر عکاسی ماکرو هستم. این چهارمین عکس ماکرو من است و آن را از فضای شهرآفتاب گرفتم. به عمد روز افتتاحیه نمایشگاه رفته بودم تا بتوانم از فضای خلوت نمایشگاه استفاده کنم و از فضاها و نماها عکس بگیرم.

خودم آن را خیلی دوست دارم. ترکیب رنگ قرمز این حشره و یاس های زرد و ساقه های سبز چشم نواز است و البته اگر بخواهیم بر اساس نظریه رنگ ها صحبت کنیم می توان درباره‌ی نورانیت و خالصی رنگ زرد و امید و سکون و آرامش رنگ سبز و ترکیب شاد و فعال آن ها که مظهر بهار و طبیعتی است که بیدار می شود ساعت ها صحبت کرد.

گرفتن عکس ماکرو یک شرط ویژه لازم دارد که به نظرمن قبل از بحث دیافراگم و نوع لنز مطرح است و آن نور کافیست. قطعا خورشید یک منبع نور کافی محسوب می‌شود، آن هم در آن گرمای شهرآفتاب که از نامش هم مشخص است اما برای گرفتن عکس ماکرو در خانه چاره ای نداریم جز این که به فکر ساختن یک استودیو عکاسی باشیم. هرچند که لوازم و تجهیزاتش گران است و این روزها به این فکر می کنم که چطور می توان با کمترین هزینه آن را بسازم. 

علاوه بر همه این ها لذتی که این روزها در عکاسی ماکرو حس می کنم بی نظیر است. عکاسی ماکرو به آدم هنر نگریستن را یاد می دهد. همان موضوعی که بارها از آن صحبت کردم و به نظرم هنوز باید آن را به خودم یادآوری کنم چرا که اولین درسی که یک عکاس باید بیاموزد به گمانم همین است. 

البته احتمالا نظر من را می دانید که این هنر تنها مربوط به عکاسی نمی شود و فکر می کنم از خرده مهارت های اصلی هر حرفه ای محسوب می شود و برای لذت بردن از زندگی و تجربه ی ناب آن قطعا باید این هنر را آموخت اما به هرحال چون صرفا این نظر براساس یک تجربه شکل گرفته، می تواند کاملا منحصر به فرد باشد و برای دیگری مصداق نداشته باشد.

ترجیح می دهم سخن کوتاه کنم و شما را به یک قابِ دلپذیرِ صبحگاهی همراه با لبخند دعوت کنم:)
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۴۳
Firstrole.blog.ir

*
در سال ۱۹۷۵ آقای استیون ساسون (Steven Sasson) با اختراع یک دوربین دیجیتال موج عظیمی از تحول و دگرگونی را در صنعت عکس و فیلم در جهان ایجاد کرد. اما شاید او هیچ وقت فکر نکرد که این ابزار و تکنولوژی قاتل لذت های ساده و عمیق انسان هاست.

تکنولوژی دوربین های دیجیتال که بعدها در گوشی های هوشمند خودشان را به نوعی دیگر نشان دادند، به طرز ناباورانه ای ارزش یک حس واقعی و یک خاطره به یادماندنی را از ما دزدیدند. کافی است یک دکمه را لمس کنیم، در عرض چندثانیه می توانیم ده ها عکس بگیریم و بعد از بین آنها، آن که به تعبیر دیگران از همه زیباتر است را انتخاب کنیم و به اشتراک بگذاریم. 

**
نمی خواهم روضه اینستاگرام را بخوانم اما خودتان قضاوت کنید: کیفِ لمس کردن یک خاطره اصیل کجا و اسکرول کردن و لایک کردن خنده های مصنوعی کجا!
عکس های قدیمی توی آلبوم خانوادگیتان را با تصاویر امروزی ذخیره شده در گوشی هایتان مقایسه کنید. آیا آن عکس ها اصالت بیشتری ندارند؟

عمدا از واژه ی تصویر در مقابل عکس استفاده می کنم، چرا که تصاویر ثبت شده روی گوشی و تبلت و ... فقط صفر و یک هستند. عکس نیستند. عکس آن است که بتوانی حس اش کنی. 
راستش هنوز طعم شیرین انتظار برای ظهور نگاتیوها در خاطرم مانده، هنوز آن دلهره که فیلم ۲۴تایی بگیریم یا ۱۸تایی (به گمانم!) در من زنده است. 

***
بله همه مان می دانیم تکنولوژی خیلی چیزها را به ما داد، سرعت زندگی مان را بالا برد و لحظات و اتفاقات کم نظیر زندگی را برایمان تکرار کرد. اما به نظرم تکرار، اصالت را می دزدد. بیشتر تجربه کردیم، بیشتر عکس گرفتیم، بیشتر لبخند زدیم، اما لبخند واقعی مان را در میان انبوهی از ژست ها و لبخندها و احساس ها گم کردیم. 

به قول آقای ست گادین دلزده شده ایم. (لینک اصلی (+) و ترجمه ی آن (+))

†*

اما هنوز هم راهی هست. ناامید نشوید. درست است که کم کم «تاریکخانه ها» به تاریخ می پیوندند و عبارت «ظهور نگاتیو» را باید به گنجه واژگان قدیمی و خاک خورده بسپاریم اما هنوز هم می توان با چاپ تصاویر ذخیره شده در موبایلمان آن ها را زنده کنیم. و از گزند فراموشی لابلای انبوه فایل ها حفظ کنیم. تصاویرِ تکراری ِدیگر را ازبین ببریم و همان عکس خاطره انگیز چاپ شده را نگه داریم. 
ازبابت کیفیت پایین نگران نباشید. قرار نیست آن ها را در گالری به نمایش عموم بگذاریم. می خواهیم فقط آن لحظات را ماندگار کنیم. 

زمانی که دوربین نداشتم و با موبایلم عکس می گرفتم، آن ها را چاپ می کردم. اعتقاد عجیبی به چاپ عکس روی کاغذ داشتم (و دارم) و تا زمانی که لمسشان نمی کردم احساس مالکیت نسبت به آن ها نداشتم. بعد از چاپ بود که آن خاطره مال خودم می شد وهیچ ویروسی نمی توانست آن را ازبین ببرد. 
توصیف دقیق ترش می شود: یک احساسِ رضایتِ همراه با آرامش و آسودگیِ خیال از اینکه اجازه دادم لحظاتِ دلپذیرِ گذشته پابرجا بماند.

*†
راستش من هم با یاور مشیرفرِ اندیشمند موافقم که:
«بشر نباید تحت کنترل ابزارهایش باشد، ابزارهایش باید تحت کنترل بشر باشند و تا زمانی که می توانیم گهگاهی بهتر است کنترل را مستقیما دست خودمان بگیریم» (+)

به عنوان یک داوطلب، برای شروع همینجا اعلام می کنم اگر روزی از قاب من در این خانه خوشتان آمد و دوست داشتید آن را داشته باشید، کافیست به من اطلاع دهید تا با کمال میل آن را به شما هدیه دهم:)



۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۴
fFirstrole.blog.ir

یک شیوه موثر برای پرورش خلاقیت، به چالش کشیدن ذهن و توانمندی های ذهنی است. بدین صورت که خودتان را به یک موضوع محدود کرده و سعی کنید در همان زمینه روش های نو و بدیعی کشف کنید. 

تجربه من

دیروز اهمیت این مساله برایم روشن شد. پیش تر گفته بودم این اواخر درگیر چالش عکاسی ماکرو و استفاده از حالت کلوزآپ دوربینم هستم. هرچند که این چالش به شکلی که تصور می کردم شکست خورد اما روش بهتری برای اجرای آن جایگزین کردم. تقریبا بیست موضوع را در دفترم نوشتم و تصمیم گرفتم از بین آن ها ده ایده را انتخاب کرده و هر بار یکی از آن ها را عملی کنم.

ایده دیروز لاک بود. من سه لاک دارم. آبی، قرمز و طلایی. ترجیح دادم از لاک آبی و قرمز استفاده کنم که تضاد رنگی گرم و سرد دارند و چون رنگ ها سیر هستند کنار هم قرار دادن آن ها کنتراست بالایی را حاصل می کند و باعث می شود احساس مخاطب بر‌انگیخته شود. 

متاسفانه هرچه کلنجار رفتم هیچ ایده جذابی به ذهنم نرسید. پس از دو ساعت شات زدن و نگاه کردن از زاویه های متفاوت و جابجا کردن لاک ها و نورپردازی با استفاده از فیلترهایی مثل پوسته آبنبات! و چسب و ... ناگهان این تصویر را دیدم. به نظرم شبیه دو آدم آمدند. شاید یک قرار ملاقات. و البته متوجه شدم سایه لاک ها حس ترس را القا می کند. فکر می کنم می‌توان این عکس را در دسته بندی هنر جان بخشی به اشیا جا داد. 

برای خلق این عکس من پیش از شات زدن هیچ تصور ذهنی نداشتم. فقط تلاش کردم آنچه را که پنهان است ببینم. 

این امر مختص عکاسی نیست.

من فکر می کنم در هرجایگاهی و در هر سبکی و در هر هنری و در هر حرفه ای شیوه نگریستن از مهمترین روش های رشد و بالندگی ذهنی و پرورش خلاقیت است. وقتی خود را به چالش دعوت می کنید، درواقع افکارتان را به یک سمت جهت می دهید. ذهنتان را حول یک مساله متمرکز می کنید. و همین امر به نوبه ی خود باعث دیدن و کشف کردن درهایی می شود که هرگز انتظار آن ها را نمی کشیدید. 

پی نوشت: در متمم درسی با موضوع کنتراست رنگ ها ارائه شده است که پیشنهاد می کنم از دست ندهید.(+)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۰
firstrole.blog.ir

*
این عکس را در دومین یا سومین تجربه ی عکاسی با دوربین کوچکم گرفتم. باغ بهارستان رفته بودم و قصد داشتم از  فضای خالی عکس بگیرم. پسرکی آنجا بود و دوست داشت در قابم باشد. من هم با کمال میل آن لحظه را ثبت کردم و نامش را گذاشتم:

 «قصه های مجید»

**
تاکنون شده هنگام نگاه کردن به عکسی دقت کنید چشمانتان چگونه در فضای عکس حرکت می کند؟ بیایید این عکس را بررسی کنیم. اولین بار که این عکس را دیدید کدام  عنصر عکس توجه شما را جلب کرد؟ خطوط عمودی طاق، خطوط افقی آجرها، تقارن دو گلدان، پسرک یا نردبان ؟

همه عناصر یک عکس از خطوط افقی، عمودی، نقاط همجوار (در اینجا دو گلدان که به صورت متقارن قرار گرفته است) اشکال هندسی پنهان ( مثلث تشکیل شده توسط نردبان یا چارچوب مستطیل شکل در و ...) نقش مهمی در غالب بودن احساس پویایی یا سکون ایفا می کنند.  

شاید تصور کنیم وجود عناصر هنری است که به عکس ما زیبایی می بخشد، من تاثیر آ‌ن ها را نفی نمی کنم اما قطعا نقطه، خط و شکل تاثیر به سزایی در جاذبه بصری عکس دارد. 

 ***
شاید به نظر برسد که آن نردبان که در سمت راست قرار گرفته تقارن عکس را بر هم زده و بهتر باشد آن را حذف کنیم اما نظر من این است که اتفاقا نقطه متمایزِ این عکس که حس پویایی را دوچندان می کند، عنصر نردبان است. در واقع وجود نردبان سبب شده تقارن، سکون و یکنواختی عکس از بین برود. 

یک تمرین: شاید دلتان بخواهد این بار که عکسی را می بینید به عنصری که بعد از یک نگاه کلی توجه شما را چند ثانیه جلب می کند توجه کنید. احتمالا متوجه جزییات شگفت انگیزی می شوید.


پینوشت: ممکن است عکس ایراداتی هم داشته باشد، من به نکات مثبت آن پرداختم.


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۴

Leaves

عموماً وقتی با عکاس ها صحبت می کنی، بیشتر آن ها بر این باور هستند، یادگرفتن عکاسی تنها یاد گرفتن تکنیک ها و آشنایی با سبک های متفاوت و تسلط بر دوربین نیست. به عبارت دیگر با فشردن دکمه شاتر تازه کار آغاز می شود. قسمت مهم تر پردازش و ویرایش عکس است. همان جمله معروف که بارها گفته اند:  هنر ادیت نیمی از هنر عکاسی است. 

اما نکته ای که در این میان پنهان می ماند و به آن اشاره مستقیم نمی شود، دنیای پشت پرده عکاسی است که قابل رویت نیست و همچون هاله ای کل فرایند گرفتن یک عکس از نگاه به ویزور تا چاپ و ارائه نهایی عکس را در بر می گیرد. و من آن را به دنیای ذهنی عکاس تعبیر می کنم. یعنی همه آن چیزی که به خلاقیت، نوآوری، مشاهده و ارتباط مربوط است. به نظرم همین نکته است که رمز موفقیت و تمایز عکاسان با یکدیگر است. 

اگر سوژه اصلی یک انسان باشد، قطعا این امر خودش را پررنگ تر می نمایاند. چراکه ثبت عواطف و احساسات انسان علاوه بر داشتن یک ذهن خلاق نیازمند ارتباط قوی و اعتماد متقابل است. بنابراین همان قدر که پیشرفت در تکنیک ها و تسلط به ابزارها برایمان مهم است، باید برای رشد و پرورش ذهنمان هم وقت و حوصله به خرج دهیم.

این شیوه « بخند؛ یک دو سه... » در عصر امروز که همه نگران هستند در انظار جامعه عمومی و مجازی چگونه به چشم می آیند، منسوخ و بی ارزش شده است. علاوه بر اینکه آدم ها باید به عکاس اعتماد کنند تا در قاب دوربینش ظاهر شوند، عکاس هم باید متقابلاً این اعتماد را به آن ها باز گرداند که نیازی به گرفتن ژست های تکراری نیست. آنها در قاب دوربینش بهترین هستند، چون خودشان هستند و خودشان متفاوت ترین و زیباترین و دوست داشتنی ترین اند.

پینوشت: دیروز در پارک لاله سرگرم عکاسی بودم که دو خانم به همراه کودک شیرینشان از من خواستند، از آن ها عکس بگیرم و بعد برایشان در تلگرام بفرستم. با کمال میل قبول کردم. هرچند کودکشان کمی بازیگوش بود و کمرو و خجالتی و درآن چند دقیقه ای که با آن ها سپری کردم، نتوانستم با دخترکشان ارتباط بگیرم و او از دوربینم فرار می کرد. البته عکس های خودشان خوب از آب درآمد، ساده و صمیمی بودند. 
همه این حرف ها دیروز هنگام برگشت از ذهنم گذشت. حس مثبتِ اعتماد که آن ها به من داشتند بی نهایت برایم لذت بخش بود. جامعه آرمانی من جاییست که آدم ها به هم اعتماد دارند و از بابت این اعتماد پشیمان نمی شوند. 

پینوشت دو: این عکس را از حوض بزرگ پارک لاله ثبت کردم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۵۸