نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

۴ مطلب با موضوع «حرف های دیگران» ثبت شده است

Astronomy Experience

دیروز به واسطه ی پست امین آرامش عزیز در وبلاگش با سایت سبک‌تر آشنا شدم.

مثل همیشه ظاهر وبسایت اولین چیزی است که مرا به خواندن مطالب بیشتر جذب می کند و می توان از ظاهر سایت سبک‌تری ها فهمید ساده و بی آلایش اند. دومین نکته درخواست ارسال خبرنامه ی اختصاصی بود که به زبانی صمیمی بیان شده بود. آدم فکر می کند واقعا چیزی را از دست می دهد. البته بعد از اینکه ایمیل لینک فعالسازی آمد به این نتیجه رسیدم که احتمالا درست فکر می کنم. متن ایمیل را نمی نویسم تا خودتان امتحان کنید:)

بعد از یک گشت و گذار کوتاه به خواندن مقالات پرداختم. اول فکر نمی کردم این مطالبی که می خوانم ترجمه مقاله های مطرحی هستند. چون با بیانی ساده و روان نوشته شده بود و انگار داشتی دفترچه خاطرات و تجربیات یک عکاس سفر یا طبیعتگرد یا توریست را می خواندی. 

خلاصه همین ها برای من کافی بود تا تقریبا یک ساعت به وب گردی در این سایت مشغول شوم و متوجه گذر زمان نباشم. سبک‌تری ها بچه هایی هستند که صمیمیت و سادگی و سبکی و رهایی از تک تک کلماتشان، ظاهر وبسایتشان و  عکس های پروفایلشان مشخص است.  

ممکن است آدم با دیدن این همه تجربه های ناب به این نتیجه برسد که خب حالا که می شود بدون پول سفر کرد! و این همه هم خوش می گذرد، من هم بروم و به سفر کزدن برسم. (خوشبختانه در مورد من این گونه نبود چون قبل از آشنا شدن با این وبسایت می دانستم سفر کردن سبک زندگی دلخواهم نیست) این دقیقا همان چیزی است که سبک‌تری ها به آن اصراری ندارند. یعنی نمی گویند که مثل ما باشید. بلکه حرف مهم تری دارند. 

شنیدن قسمت اول پادکست چهارراه (ترس از جا موندن) از پری، یکی از اعضای سبک‌تری ها این اطمینان را به من داد که قطعا چیزی بیشتر از ظاهر جذاب وبسایت و نوشته های خواندنی و تجربه ها و حرف هایشان است که مرا به خود جذب می کند. بله، باوری که میان من و سبک‌تری ها مشترک است و آن ها توانستند بی آنکه اشاره مستقیمی داشته باشند، آن را در ذهن و جان خواننده شان بوجود بیاورند و در قالب تجربه هایشان نشان دهند:

خودتان انتخاب کنید. خودتان ارزش هایتان را انتخاب کنید. جسارت و شجاعت انتخاب نکردن را داشته باشید. مسیرتان را پیدا کنید و در آن قدم بگذارید و مصرانه به آن بچسبید و رهایش نکنید. 

به این فکر می کردم که چه عکسی برای این مطلب انتخاب کنم، به ذهنم رسید عکسی از اولین تجربه ی رصد آسمان شب در تابستان ۹۴ با گروه خوش فکر کافه آسترو را انتخاب کنم. همان سفری که برای اولین بار راه شیری افتخار داد در قاب دوربینم ظاهر شود و بذر رویای به تصویر کشیدن شفق های قطبی در ذهنم جوانه زد.

پینوشت: عکس کمی تار افتاده چون سه پایه نداشتم و با دوربین روی دست و با شاتر پایین آن را گرفتم. هنوز آفتاب نزده بود برای اینکه واضح تر نشان داده شود، نور عکس را تنظیم کردم. 



 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۱۸

ابهام


صفر : شاید از عنوان این مطلب تعحب کرده باشید، چون در مطلب قبل گام دوم را معرفی کرده بودم. راستش دیروز که داشتم روی کاغذ چرک نویس برای خودم می نوشتم و فکر می کردم و جمع بندی می کردم، به نظرم رسید این مطلب را باید قبل از گام قبلی می گفتم، و خودم هم برایم عجیب بود که چرا زودتر به آن اشاره نکردم. یکی از دلیل هایش احتمالا این است که این مطلب را در ذهنم داشتم و گام قبلی را هم با درنظرگرفتن آن نوشتم، اما چون روی کاغد نیامده بود، به آن اشاره مستقیمی نکردم. خلاصه آن که شاید بهتر است این را گام یک و نیم بدانم! البته این نوشته جز جمع بندی و نتیجه گیری از حرف های دیگران نیست. اما فکر می کنم آن قدر مهم هست که باید مکتوب شود چرا که هم به من کمک می کند و هم احتمالا به شما.


یک: در گام اول نوشته بودم اگر از من بپرسید که در پایان سال در کجا ایستاده ای جواب می دهم نمیدانم. دیروز این سوال را یک بار دیگر به شکلی متفاوت از خودم پرسیدم: آیا باید بدانم در پایان امسال دقیقا در کجا هستم ؟ 

این روزها شرایط و پیچیدگی ها و ابهام ها بیش از آن چیزی است که تصور می کنیم و برای آن برنامه ریزی بلند مدت می کنیم. (برنامه ریزی بلند مدت کاملا به شخص بستگی دارد، شاید برای فردی یک برنامه پنج ساله برنامه بلند مدت باشد. به هر حال برای من یک سال هم خودش سیصد و شصت و پنج روز نامشخص دارد;) ) و البته نامشخص بودن و ابهام آینده چیزی نیست که بتوان از آن فرار کرد یا با برنامه ریزی درست دقیق و حساب شده بر آن غلبه کرد. به قول محمدرضا شعبانعلی(+) :  

«اصلاً هدف معادله‌ی زندگی، بهینه‌ کردن متغیر ابهام نیست. ابهام، حتی جزو شرایط مرزی این معادله‌ی دیفرانسیل پیچیده هم نیست. اصلاً ابهام هیچ چیز نیست. ابهام کاغذی است که بر روی آن، معادله‌ی زندگی را حل می‌کنی!»


دو : علی فرنودیان در وبلاگش از زبان آقای جیمز کلی یر می گوید همه ما یک دایره نگرانی داریم و یک دایره تاثیر. دایره نگرانی آن چیزهایی است که دست خودمان نیست و کنترلی روی آن ها هم نداریم. با این حال یک دایره کوچک تاثیر هم وجود دارد که هرچند کوچک است اما دست خودمان است. می گوید آدم ها هدف گذاری هم که می کنند بر اساس دایره نگرانی ها می کنند نه دایره تاثیر.می خواهند براساس آن چیزهایی که دست شان نیست، ذهن وسرمایه ها و منابعشان را خرج کنند نه آن چیزهایی که می توانند برایش کاری کنند و تغییر ایجاد کنند. مطلب خوبی است. علی فرنودیان با استادی تمامش در قصه گویی آن را اینجا نقل کرده است.

سه : همه این حرف ها یک سخن است وبیشتر نیست. نگران آن چیزهایی که نمی توانید تغییر دهید نباشید. تمرکزتان را روی منابعی بگذارید که دست خودتان است. منابع زندگی محدود هستند، فرصت هایی که ما درباره اش تصمیم می گیریم که چگونه آن هار ا بگذرانیم.با مطالعه یک کتاب که به ما در رشد فردی مان کمک می کند یا یک رمان سطحی بازاری، با صرف وقت برای فکرها و ایده ها و پروژه ها یا گشت و گذار تفریحی در اینستاگرام و تلگرام.  باید ارزش گذاری کنیم که چگونه از منابعمان استفاده کنیم. یا به قول آقای جیمز کلی یر سعی کنیم دایره تاثیرمان را بهینه کنیم.

فکر می کنم برنامه ریزی الان برای من مثل روزهای اول سخت و مشکل نیست. به نظرم کل فرایند برنامه ریزی در سه چیز خلاصه شده است. تغییر مدل ذهنی، شناسایی و ارزش گذاری منابع و تغییر سبک زندگی و همه نکاتی که در کتاب ها و سمینارها می گویند و خودم هم در ادامه به آن ها اشاره می کنم جز این سه مورد نیست. 


  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۱۲

باختن یک رویداد است اما بازنده بودن یک مدل ذهنی است.

بخت خوش یک رویداد است اما خوشبختی یک مدل ذهنی است.

تنها ماندن یک رویداد است، اما تنهایی یک مدل ذهنی است.

تغییر کردن یک رویداد است، اما در جست و جوی تغییر بودن یک مدل ذهنی است.

حواسمان باشد که...

رویدادها را ما انتخاب نمی کنیم اما مدل های ذهنی مان را خودمان می سازیم.


از روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی(+)


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۵

- در رضایت از زندگی به خودت چه نمره ای می دهی؟

+ بحث زندگی بحث تامین رضایت خودمان نیست، بلکه بحث احساس ِ رضایت از ایفای یک وظیفه است. پس یا در مسیر وظیفه ات هستی یا نیستی. من ۹ از ۱۰ را شکست مطلق می دانم!

"بخشی از مصاحبه ی خبرنگار فایننشال تایمز با نسیم طالب" (+)

این بخش مصاحبه را امروز در متمم خواندم و مرا بسیار به فکر فرو برد. اینکه معنای وظیفه چیست؟ شاید برای شما که این جمله را اکنون می خوانید،  این حرف چیزی بیش از یک شعار نباشد اما شاید اگر از این شخص به ظاهر گمنام کمی صحبت کنم، شما هم مثل من به فکر فرو بروید. نسیم طالب یک آماردان ، نویسنده و تحلیلگر است که کتاب قوی سیاه او به عنوان یکی از تاثیرگذارترین کتاب ها بعد از جنگ جهانی دوم شناخته شده است. تخصص اصلی او ریسک و شناخت ریسک و مدیریت ریسک است. گفته می شود که نسیم طالب بخش عمده ای از ثروتش را از طریق پیش بینی سقوط بازارهای مالی جهان در سال های ۲۰۰۸ و پس از آن کسب کرده است.او از سال ۲۰۰۴ می گفت منتظر سقوط بازارهای جهان است اما کسی او را جدی نمی گرفت به همین خاطر ترجیح داد با معاملات آتی روی سهام شرکت ها نشان دهد که حاضر است زندگی اش را روی باورش شرط ببندد. (برای مطالعه بیشتر می توانید به اینجا مراجعه کنید.) خب شاید اکنون کمی واضح تر شود که چرا من به حرف این شخص بیشتر فکر کردم. به گفته ی متمم نسیم طالب از جمله اشخاصی است که همان کاری انجام میدهد که بر زبان می آورد و باور دارد. چنین اشخاصی برای من قابل احترام و اعتمادند. می توانم به گفته هایشان بیشتر فکر کنم چون میدانم از روی پُز روشنفکری نبوده است. مخصوصا کسی که برای اثبات حرفش زندگی اش را وسط می گذارد.

بگذریم می خواستم در مورد این بخش از مصاحبه بیشتر حرف بزنم. امروز به این فکر میکردم که از کجا آدم باید بداند وظیفه اش چیست؟ یا از کجا بداند در مسیر آن قرار دارد؟ می دانید به نظر من وظیفه همان باوری است که ما را به جلو سوق می دهد و بودن در مسیر وظیفه مان یعنی بودن در مسیر باورهایمان. به عبارت دیگر یا آدم ها در مسیر وظیفه شان هستند یا اصرار دارند که نباشند. دومی شاید شکست باشد اما اولی نه. جست و جو کردن مسیر، باور، معنا و چیزهای دیگر خود بخشی از مسیر است. بخشی از راهی ست که باید برویم. بخشی از باوری است که داریم و آن درست زندگی کردن است. 

خلاصه اینکه درمورد این حرف او به این نتیجه رسیدم : همین که آدم با خودش لجبازی نکند، کافی است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۳۹