نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

چندراهی های زندگی

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ب.ظ
این روزها خیلی در تردیدم . در شک. شاید حالا زمانش رسیده که خودم مشخص کنم مسیرآینده ام چه می خواهد باشد. سوال های متفاوتی از خودم میپرسم. کار؟ دانش؟ مطالعه ؟ لذت؟ مهارت ویا... میدانم که زندگی همه افراد معمولا ترکیبی از این هاست و واقعا نمی شود یکی را تنها انتخاب کرد. اما مهم است که یکی از این ها اصلی تر از بقیه باشد و پررنگ تر. یادم است در برنامه خندوانه علیرضا زمانی می گفت که زندگی شما مانند پنج انگشت یک دست است. انگشت وسط اون حرفه یا دانش یا چیزی است که اصلی تر از بقیه است. و دوست دارید شما به آن شناخته شوید. بقیه انگشت ها به کمک آن انگشت وسط می آیند.  انقدری که از خودم می دانم فیزیک خواندن و به اجبار در دانشگاه انتخاب نکردم و چون برای آن دست کم شش سال وقت گذاشته ام، و در این شش سال بارها و بارها به من ثابت شده که از فهمیدن و یا حل کردن یک مساله لذت بردم ، بنابراین دوست دارم در این قسمت بازهم جلوتر بروم. هرچند همچنان با درس خواندن در دانشگاه به صورت آکادمیک مخالفم و ترجیح می دهم دکترا نخوانم. با این حال با اینکه هنوز دقیق مشخص نکردم که چگونه می شود و چه مطالبی را می خواهم مطالعه کنم، اما این تصمیم هنوز پابرجاست. در این سال های اخیر به طور اتفاقی در مسیر خودشناسی قرار گرفتم! آشنایی با متمم هم کمک دیگری بود در این جهت. من نمی خواهم مدیریت یا مذاکره بخوانم اما فکر میکنم خیلی از درس های متمم می تواند به من در جهت خودشناسی کمک کند. خواندن کتاب های دیگری از نویسنده های مورد علاقه ام نیز هدف دیگری است که می خواهم آن را دنبال کنم و فکر میکنم برای رسیدن به این ها دست کم الان که کار ثابتی پیدا نکردم، باید برنامه ریزی هم باشد. 
راستش به دوران کودکی فکر می کنم . من به کتاب علاقه داشتم و حتا به نوشتن. در کودکی و نوجوانی معمولا برای خودم خیلی نامه می نوشتم و هرچند خیلی ادبی نبود اما همیشه نوشتن برایم از حرف زدن راحت تر بوده است. منتها به دلیل درس خواندن هیچ وقت میسر  نشد که کتاب های متفرقه بخوانم. با اینکه همیشه دلم می خواست یک کتاب خانه داشتم. الان تقریبا آن آرزوی دوران کودکی به حقیقت پیوسته است. داشتن یک اتاق و یک کتابخانه و یک محیطی که بتوانی ساعت ها درآن به دور از هیاهو ها و تشویش های مردم دیگر بمانی و فکر کنی. شاید خنده دار باشد اگر بگویم با این وجود احساس عذاب وجدان می کنم! این که مردم بیرون از این اتاق به دنبال پول درآوردن هستند و به موفقیت های کاری فکر می کنند و هر روز با تعداد زیادی آدم روبرو می شوند، و حتا اینکه پدر مادرم مرا سرزنش می کنند که چرا در یک اتاق خودم را حبس کرده ام! این احساس ها آزاردهنده است، اما فکر میکنم واقعا دغدغه اصلی زندگی من پول نیست. هرچند که میدانم برای زندگی کردن باید پول درآورد. و پول چیزی است که زندگی را جدی می کند. راستش را بخواهید دوست داشتم پول درآوردن به این سبک زندگی آسیب وارد نکند اما میدانم که چنین تقاضایی بی مورد است . چرا که به هرحال تاثیر گذار خواهد بود. 
شاید این  تردید ها برای شما روشن تر شده باشد ، شاید هم نه! به هرحال هنوز نمیدانم در چه مسیری می خواهم بروم. مطالعه و نوشتن، کسب و کار و پول درآوردن، هنر و مهارت یا ....

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی