طعم ِ گس ِ زندگی
شاید روزهایی باشد در زندگی که ملال وجود آدمی را پر کند ، بی حوصلگی خسته اش کند ، دلرنجی و دلخوری اش از خودخواهی اطرافیان و نزدیکانش کاسه صبرش را لبریز کند ، شاید روزهایی باشد که آدم هیچ کار نکند جز راه رفتن ، یا گریستن ، یا خوابیدن ، شاید روزهایی باشد که آدمی از سر اجبار کارهای روزمره اش را انجام دهد ، موفق هم بشود اما موفقیت او را خوشحال نکند ، شاید روزهایی پشت سر بگذارد پر از بی انگیزگی ، اما به نظرم وجود چنین روزهایی در زندگی اجتناب ناپذیر است ، اما مهم اینست که آدم این روزها را پشت سر بگذراند ، بلند شود ، در کرختی و سکون نماند .
مهم اینست که آدم بگذراند و بلند شود . غم را بتکاند ، بی حوصلگی را دوربریزد ، دلخوری ها را ببخشد ، بگذارد و بگذرد و نماند . و ایمان داشته باشد به مسیرش ، به روزهای آتی ، به هدفش .
نترسید از روزهای بد ، روزهای بد هستند می آیند و هیچ کس نباید شما را به خاطر داشتن چنین روزهایی سرزنش کند ، چراکه انسان مجموع تمام احساس ها و زندگی مجموع تمامی این روزهاست . این هم جزیی از زندگی ست .
اما در روزهای بد نمانید ، بگذارید جریان زندگی این را هم با خود بشوید و ببرد .
و میدانی خوشبختی چیست ؟ خوشبختی داشتن رفیقی است که بتوانی این روزها با او هموار تر بگذرانی . کسی که تو را از دور خوب نگاه کند و برایت حرف بزند . و حتا اگر لازم بود تنهایت بگذارد ، اما مهم اینست که چنین رفیقی باشد .
همین .