نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

ترس ها؛ این موجودات زامبی وارِ نامرئی

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

امروز به چیزای زیادی فکر کردم. مهمترین همه شون ترس ها بود. جالب اینکه بعد از اون هم یک جمله از امیر مومنان درباره ی همین موضوع تو اینستاگرام خوندم که دوست دارم  اینجا بنویسم تا یادم بماند:

هرگاه از چیزی می ترسی خود را درآن بیافکن که گاهی ترسیدن از آن چیز مهمتر از واقعیت خارجی است.

اصولا ترس ها. همیشه یک جور قید محسوب میشن. یک قیدذهنی که حتا قوی تر از هر قید فیزیکی می تونه باشه . بزرگترین ترس من این روزها اینه که اگر نتونم اون جوری که می خوام زندگی کنم ، اگر نتونم اونطوری که می خوام اتاقم و بسازم ، اگر نتونم از پس مشکلات بربیام چی؟ چی میشه؟ این ترس در من وجود نداشت. بوجود اومد. یک دوره ی چند ماهه در زندگیم من فقط راه می رفتم . فقط راه می رفتم. از تجریش تا ونک . از شیخ بهایی تا پارک لاله . هرچند پشیمون نیستم چون فکر می کنم اون دوره لازم بود اما هیچ وقت دلم نمی خواد به اون دوره برگردم. دوست ندارم متوقف بشم.  من هدفم و رویام موفقیت نیست. نه! رویای من  اینه که یاد بگیرم چطور باید زندگی کرد و چطور می شود این را به دیگران یاد داد؟ ترس ها موجوداتی هستند نامرئی (من تو ذهنم به صورت زامبی های نامرئی تصورشون می کنم:) )  که شما رو از پا می ندازند. میخوام بگم دوست ندارم بترسم. اما هم من هم شما میدونیم چنین چیزی امکان پذیر نیست. بله امکان پذیر نیست. ترس ها همیشه با ما هستند . فقط باید یاد بگیریم چطوری توی یک موقعیت تنش زا کنترلشون کنیم. چطوری اجازه ندیم که زندگی ما را مختل کنند و چطوری تاثیرشون در زندگیمون کمرنگ بشه. یک تمرینی که برای خودم خیلی موثر بوده اینه : 

مثال برای خودم : ترس از شکست. امروز وقتی توی موقعیتی بودم که این ترس به سراغم اومد و مدام اشک می ریختم و تقریبا ناامید شده بودم . یک لحظه به خودم اومدم و دیدم دارم خاطرات گذشته و حرف هایی که دیگران به من می زنند و با خودم مرور می کنم. چه قدر سنگینه این حرفا حتا الان که بهشون فکر می کنم حالم کمی دگرگون میشه. بگذریم. می دونید بهترین کار در این لحظه اینه که شما بیاین به زمان حال . اینجا و اکنون. هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده شما شاید در آستانه شکست باشید اما هنوز شانس دارین. و شما میتونین ازپسش بربیاین. چون مهم رسیدن به اون هدف نیست، مهم اینه شما بتونین اون کارو انجام بدین. تمرین بودن در زمان حال خیلی می تونه به آدم کمک کنه. این که هنوز هیچ اتفاق وحشتناکی نیافتاده و شما هنوز فرصت زیادی دارید. به خودتون بگین اُکی احساسات هستند. قطعا تجربه ی گذشته تجربه ی دردناکی بوده ولی من الان نباید اون و مرور کنم . احساسات رو بگذارین کنار و منطقی عمل کنین. می تونم بهتون اطمینان بدم نود درصد قضیه با همین تمرین حل میشه. امتحانش کنین.

پ.ن: این پست و میشه در راستای پست قبلی دونست. خودی که من دوست دارم خودی هست که می تونه احساسات و ترس هاش و تا حد خوبی کنترل کنه.


نظرات  (۱)

۲۶ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۴۳ بنیامین دهقانیان
ترس واکنش طبیعی بدن در برابر کنش‌های تجربه نشده س. این به شما بستگی داره که با موقعیت‌های پیش‌بینی نشده جچوری واکنش دهید.

اوایل ازدواجم چون تجربه‌ای از همسرداری نداشتم سعی می‌کردم همه خواسته‌هام را با تحکم بخواهم. بعدا فهمیدم این کار فقط شخصیت خودمو زیر سوال برده و زندگیمو پر از چالش. این شد که تغییر رویه دادم و بجای زور و تحکم، سیاست رو جایگزین‌ش کردم. الان هم به خواسته‌هام میرسم اما به گونه ای طرف مقابل با رضایت تن به خواسته‌هام میده.
پاسخ:
بله قبول دارم. ترس واکنش طبیعی بدن در برابر کنش های تجربه نشده است. اما شکل دیگه ای از ترس هم وجود داره که به خاطر تجربیات ناکام گذشته است. اینکه می ترسی اتفاقات گذشته دوباره تکرار بشه. و در مورد خود من و مثالی که زدم این باعث کم شدن اعتماد به نفس م میشه. به خاطر همین به این نتیجه رسیدم که اتفاقی که در گذشته افتاده، افتاده و اون تجربه همیشه با من هست و تنها راهش مدیریتشه که نزاری تو زندگیت اختلال ایجاد کنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی