نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از خواندنی ها» ثبت شده است

Astronomy Experience

دیروز به واسطه ی پست امین آرامش عزیز در وبلاگش با سایت سبک‌تر آشنا شدم.

مثل همیشه ظاهر وبسایت اولین چیزی است که مرا به خواندن مطالب بیشتر جذب می کند و می توان از ظاهر سایت سبک‌تری ها فهمید ساده و بی آلایش اند. دومین نکته درخواست ارسال خبرنامه ی اختصاصی بود که به زبانی صمیمی بیان شده بود. آدم فکر می کند واقعا چیزی را از دست می دهد. البته بعد از اینکه ایمیل لینک فعالسازی آمد به این نتیجه رسیدم که احتمالا درست فکر می کنم. متن ایمیل را نمی نویسم تا خودتان امتحان کنید:)

بعد از یک گشت و گذار کوتاه به خواندن مقالات پرداختم. اول فکر نمی کردم این مطالبی که می خوانم ترجمه مقاله های مطرحی هستند. چون با بیانی ساده و روان نوشته شده بود و انگار داشتی دفترچه خاطرات و تجربیات یک عکاس سفر یا طبیعتگرد یا توریست را می خواندی. 

خلاصه همین ها برای من کافی بود تا تقریبا یک ساعت به وب گردی در این سایت مشغول شوم و متوجه گذر زمان نباشم. سبک‌تری ها بچه هایی هستند که صمیمیت و سادگی و سبکی و رهایی از تک تک کلماتشان، ظاهر وبسایتشان و  عکس های پروفایلشان مشخص است.  

ممکن است آدم با دیدن این همه تجربه های ناب به این نتیجه برسد که خب حالا که می شود بدون پول سفر کرد! و این همه هم خوش می گذرد، من هم بروم و به سفر کزدن برسم. (خوشبختانه در مورد من این گونه نبود چون قبل از آشنا شدن با این وبسایت می دانستم سفر کردن سبک زندگی دلخواهم نیست) این دقیقا همان چیزی است که سبک‌تری ها به آن اصراری ندارند. یعنی نمی گویند که مثل ما باشید. بلکه حرف مهم تری دارند. 

شنیدن قسمت اول پادکست چهارراه (ترس از جا موندن) از پری، یکی از اعضای سبک‌تری ها این اطمینان را به من داد که قطعا چیزی بیشتر از ظاهر جذاب وبسایت و نوشته های خواندنی و تجربه ها و حرف هایشان است که مرا به خود جذب می کند. بله، باوری که میان من و سبک‌تری ها مشترک است و آن ها توانستند بی آنکه اشاره مستقیمی داشته باشند، آن را در ذهن و جان خواننده شان بوجود بیاورند و در قالب تجربه هایشان نشان دهند:

خودتان انتخاب کنید. خودتان ارزش هایتان را انتخاب کنید. جسارت و شجاعت انتخاب نکردن را داشته باشید. مسیرتان را پیدا کنید و در آن قدم بگذارید و مصرانه به آن بچسبید و رهایش نکنید. 

به این فکر می کردم که چه عکسی برای این مطلب انتخاب کنم، به ذهنم رسید عکسی از اولین تجربه ی رصد آسمان شب در تابستان ۹۴ با گروه خوش فکر کافه آسترو را انتخاب کنم. همان سفری که برای اولین بار راه شیری افتخار داد در قاب دوربینم ظاهر شود و بذر رویای به تصویر کشیدن شفق های قطبی در ذهنم جوانه زد.

پینوشت: عکس کمی تار افتاده چون سه پایه نداشتم و با دوربین روی دست و با شاتر پایین آن را گرفتم. هنوز آفتاب نزده بود برای اینکه واضح تر نشان داده شود، نور عکس را تنظیم کردم. 



 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۱۸

کتاب راه هنرمند


آیا تا کنون شده در یک نگاه عاشق شوید؟

این اتفاق برای من چند روز پیش افتاد درحالیکه داشتم نام Julia Cameron را جستجو می کردم به این صفحه رسیدم. ویدیو را پلی کردم و کسی از یک جای دور و از یک زمان دور مرا به اتاقش دعوت کرد و من در نگاهش آرامش را دیدم و عاشق او شدم! بله به همین سادگی!

قصه از اینجا شروع شد، به دنبال راهی بودم برای این که شروع به نوشتن صفحات صبحگاهی کنم که شاهین عزیز در وبلاگش درباره ی آن صحبت کرده بود. دوست داشتم بیشتر درباره ی آن بدانم. می خواستم جواب سوالاتم را پیدا کنم. این ایده مربوط به خانم جولیا کامرون است. نام او را هربار که شاهین درباره صفحات صبحگاهی نوشته بود می دیدم. بعد از اینکه هدیه نوروزی شاهین یعنی کتاب قدرتِ نوشتن را خواندم به جمله ای برخوردم که از خانم جولیا کامرون بود: نوشتن دوستی است که می توانیم سرمان را روی شانه اش بگذاریم و گریه کنیم. *

چندبار آن را خواندم بعد روی کاغذ کوچکی نوشتم و به دیوار اتاقم چسباندم. فکر می کنم گاهی اوقات این همذات پنداری که آدم ها با یکدیگر می کنند، باعث می شود به همدیگر نزدیک بشوند. یا حتی احساس کنند که به یکدیگر نزدیک هستند. خلاصه همان شد که تعریف کردم نام ایشان را جستجو کردم و به وب سایتش رسیدم و ویدیو را پلی کردم و آن نگاه نافذ و گیرا مرا جذب خودش کرد. 

فردای آن روز رفتم شهرکتاب و یک بسته A5 و A4 گرفتم همراه با یک خودکار نرم آبی . و از روز چهارده فروردین شروع به نوشتن صفحات صبحگاهی کردم. 

یک نکته که توجه من را در این یک هفته جلب کرد این بود که حجم افکار و آشفتگی های ذهنی من کمتر شده بود. حتا می توانم بگویم که با نوشتن، آن ها را فراموش می کردم. علاوه براین نوشتن صفحات صبحگاهی برای من این گونه است که تقریبا چهل دقیقه از روز را فقط برای خودم هستم. شاید تعجب کنید و بگویید ما وقتی می خوابیم یا خرید می کنیم یا غذا می خوریم هم برای خودمان هستیم اما به نظر من ما در آن مواقع برای رفع نیازهای بدنمان یا نیازهای جسمی مان وقت می گذاریم. حتا کتاب خواندن هم گاهی اوقات برای کسب آگاهی و پرداختن به یک نیاز است. اما صفحات صبحگاهی این گونه نیست. شما قرار نیست آن ها را به کسی نشان دهید، حتا قرار نیست خودتان آن ها را هم بخوانید، فقط قرار است زمانی با خودتان باشید. هیچ اجباری هم در آن نیست. اگر این کار را نکنید باز هم اتفاقی نمی افتد. شب ها که می خواهم بخوابم خوشحالم از اینکه صبح زودتر از همه بیدار می شوم و در سکوتِ صبحگاهی به نوشتن این صفحات مشغول می شوم.حس خوبی است. فکر می کنم هیچ گاه تا این اندازه به خودم اهمیت نداده بودم.


بعد از کمی گشت و گذار و زیر و رو کردن این سایت تصمیم گرفتم کتاب راه هنرمند را هم بخرم. همان طور که پیش بینی می کردم هر صفحه از این کتاب را که می خوانم احساس می کنم خانم جولیا کامرون چه قدر خوب مرا میشناسد و چه حرف های نابی میزند. نوشته پشت جلد این کتاب هم مزید بر علت شد که متوجه شوم خانم جولیا کامرون یکی از افرادی است که قرار است نقش مهمی در زندگی من بازی کند. بخشی از آن را اینجا می نویسم:

صاحب هر حرفه ای که باشید بزرگترین اثری که انسان خلق می کند، زندگی اوست و در چارچوب این نگرش همه انسان ها هنرمندند.


چند تشکر ویژه برای حسن ختام:)

۱- از شاهین عزیز خیلی خیلی ممنونم که با تاکید بر نوشتن صفحات صبحگاهی و اثری که نوشتن آن ها در مسیر زندگی اش گذاشته مرا به این اتفاق خوب و آشنایی با خانم جولیا کامرون ترغیب کرد.


۲- یک اتفاق خوب دیگر که افتاد، آشنایی با دوستان متممی بود و بودن در فضایی که بتوانیم صمیمانه تر با هم گپ و گفت داشته باشیم. خوشحالم که در جمعشان هستم و خوشحال تر که مرا به جمعشان دعوت کردند. خیلی ممنونم بچه ها:) 


* راستی یادم هست که از کتاب قدرتِ نوشتن سه جمله ای که دوست داشتم را انتخاب کنم و درباره ی آن مطلبی جداگانه بنویسم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۱۵