نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

گاهی برای خودم

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۳ ق.ظ

حالا شما ممکنه بخندی ولی بین خودمون بمونه ، یه روزی هم میرسه من همه زندگیمو جمع میکنم میرم یه شهر کوچیک سمت همدان و اینا ، معلم میشم توی یه مدرسه ، طبقه بالای یه خونه زندگی میکنم که طبقه پایینش یه پیرزن تنهاست . و بقیه زندگیمو اونجا میگذرونم ، البته بدون اینکه به کسی بگم ، بدون اینکه هیچ دوست نزدیک یا خانواده م بدونه ، این تهِ آرزوی منه! بعد از فوق لیسانس و دکترا و مهاجرت و چیزای دیگه .
همه اینا در اثر یک تصمیم آنی اتفاق می افته که هنوز وقتش نرسیده مع الاسف . 
پ.ن : لبخند مانعی ندارد .

نظرات  (۱)

این آرزوی منم هست. دوست دارم برم توی یک روستا زندگی کنم و کشاورزی کنم و شروع کنم به نویسندگی و نوشتن یک رمان  موقع پیری حتما این کارو میکنم 
پاسخ:
به امید اونروز ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی