مانده در دنیای خودش
بیان کردن افکار برای من سخت است ، همیشه سخت بوده . به همین دلیل است که تحلیل خود درباره لاک قرمز را نمی نویسم یا پست هایی که در شبکه مجازی میگذارم را سریعا پاک میکنم . جایی که لازم باشد و احساس کنم باید بگویم ، میگویم ،مثل آن روز که با مادرم حرف زدم و گفتم من همین هستم که اکنون هستم . و جوری که بقیه بخواهند زندگی نمیکنم . اما می دانید مشکل این جاست که کم پیش می آید که احساس کنم لازم است چیزی بگویم . اکثر اوقات ، باور ندارم با گفتن من چیزی تغییر کند . شاید لازم است کسی همان حرف را بزند که قدرت نفوذ کلام بیشتری داشته باشد . چون اکثر آدمها به اینکه چه قدر حرف درست است فکر نمی کنند ، بلکه به این فکر میکنند که چه طور و توسط چه کسی بیان شده است . البته یکی از ویژگی های من این است که اصراری به تغییر آدمها ندارم . به نظرم هرکسی همانگونه که هست محترم است . البته درست است که این حرف ظاهر خوبی دارد اما اگر این حرف را درباره یک آدمی که مشکل اخلاقی دارد ، به کار ببریم چه؟!! نه . این خوب نیست . این حجم از تنهایی خوب نیست . این حجم از خودخوری خوب نیست ، این حجم از بی تفاوتی خوب نیست . نمونه اش همین الان که علیرغم داشتن دوست های زیاد ، اما چه کسی از درونم خبر دارد ؟ به هیچ کس نمیگویم و مدام خودخوری میکنم . مدام ، تا این خود روزی تمام بشود؟
پ.ن: نوشتن را دوست دارم ، دقیق نوشتن را تحلیل کردن را ، اما تمرین میخواهد ، اول از همه تمرین بر علیه این خود سمج که میخواهد از دنیایش بیرون نیاید !