نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

بگو به درَک! کسی درْک نکند.

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

دیروز از ظهر به بعد خیلی ناراحت بودم. دلم گرفته بود . از این همه انرژی که باید بزارم برای اینکه دیگران و توجیه کنم که به تفاوت های همدیگه احترام بزاریم . فقط احترام بزاریم. همین . چیز زیادی نیست. راستش یک پست وبلاگ هم خوندم که فهمیدم من تنها نیستم. (+) الان یاد اون تو پیج شخصی هم افتادم که همون اولای دوران جاهلیت پسری به باباش می گفت واسه آزادی کجا و باید امضا کنم؟! شاید چند وقتی میشه به این نتیجه رسیدم که تو بیست و پنج سالگی بیشتر از اون چیزی که باید، دارم انرژی میزارم و احساس فرسوده شدن می کنم. خسته شدم از این همه جنگیدن! بله من همیشه شعارم این بوده که اگه زندگی کردن و انتخاب کردی پس باید پاش وایسی با تمام قدرتت. اما تا کی قراره خودتو به فنا بدی برای اینکه باور آدم ها و نسبت به خودت عوض کنی ؟ آدمهایی که سخت به داشته شون چسبیدن و حتا حاضر نیستند کمی و فقط کمی فکر کنند. بعد می دونید مشکل یکی دو تا نیست. مشکل منم هستم که بلد نیستم درست حرف بزنم . میتونم بنویسم ها اما نمی تونم حرف بزنم موقع بحث بیش از اندازه هیجانی میشم احساساتی میشم ، حرفام یادم میره و فقط گذشته جلوی چشمم میاد! و نمیتونم به طرف مقابلم بفهمونم که من اصل حرفم چیز دیگه ایه ! تو خلوت اینطوری نیستما. ساعت ها میشینم سخنرانی می کنم! با خودم حرف میزنم دلایل و بررسی می کنم و اگه می تونستم این سخنرانی و تو جمع بکنم قطعا شانسم الان انقدر زیر خط فقر نبود. تا همین چند دقیقه پیش که داشتم کتاب هنر شفاف اندیشیدن رولف دوبلی و می خوندم ذهنم درگیر بود. وسط یکی از بحث هاش که در باره توهم کنترل بود، به نتیجه ی جدیدی رسیدم! تلاش بیهوده نکن برای عوض کردن چیزی که تو روی اون کنترل نداری! به جاش تمرکز کن روی چیزهایی که کنترل داری. تصمیم گرفتم به جای این که انقدر سعی کنم تا نظر اطرافیان و نسبت به خودم عوض کنم و هی بجنگم ! به جاش کار خودمو بکنم و به ظاهر مطابق خواست اونا اما به واقع مطابق خواست خودم عمل کنم. حداقل در خیلی از موارد میشه این کارو انجام داد. میشه کمی از خواب شبانه گذشت برای بیشتر مطالعه کردن مثلا. تو یک وبلاگ مثال جالبی بود . میگفت اگر مکان آرامی نداری که بنویسی و بهانه ات اینه مادرت صدای تی وی و زیاد می کنه، برادرت مدام در حال بازیگوشیه و کاغذهات و جا به جا می کنه و پدرت در حال تلفن حرف زدن و خاطره گویی ه ، به جاش صبح ها سحرخیز باش. سحرها سحرآمیزترین زمان برای نوشتنه و به راحتی می تونی به اون چیزی که می خوای برسی. (+)
بله اینطور میشود که ما خیلی وقتا از کارهای خیلی کوچیک اما موثر غافل میشیم و مدام با دنیا جنگ داریم که کسی ما را درک نمی کند! به نظر من بگو به درَک، کسی درْک نکند!

پ.ن: یک مطلب جدید از یکی دوستان وبلاگی ام که مرتبط با همین پست است:)

پ.ن : یکی از برنامه هام برای سال جدید اینه که یاد بگیرم درست فکر کنم. درست تحلیل کنم و درست بیان کنم. یکی از کارهای موثر نوشتن ِ . درمورد همین مساله بیشتر ازتجربه هام می نویسم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۴

نظرات  (۱)

۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۵ بنیامین دهقانیان
یه نکته مهم هست و اون اینه که مهمترین پارامتر برای مستقل شدن اینه که دستت بره تو جیبت! سه ماه که منظم حقوق بگیری و بریز به پاش کنی! نگاه همه مخصوصا خانواده ت بهت عوض میشه. تا اون زمان روی هیچ چیزی کنترل نداری! حتی خودت
پاسخ:
کاملا موافقم ولی به نظرم در مورد هیچ چیز یکم اغراق کردی . روی چیزای کمی کنترل هست. حداقل زمان خواب ت دست خودنه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی