نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

یادداشت ها و تجربیاتم در زندگی

نقش ِ اول

بازخوانی کتاب زندگی من

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۱۱ ب.ظ

ق.ن : این هارو می نویسم برای خودم که یادم بمونه!

یک: امروز خیلی به این کلمه فکر کردم : موفقیت! یک علامت تعجب هم کنارش گذاشتم! هیچ کس قطعا هیچ وقت از موفق شدن بدش نمیاد اما موفقیت به معنای امروزی ش (همون معنایی که با شما با شنیدنش تو ذهنتون میاد) هدف من نبوده و نیست. این که بتونم یک روزی یک ویژگی خاص در دنیای کسب و کار داشته باشم که و اسمم تو روزنامه ها باشه و ... نه این چیزی نیست که من می خوام. حتا جایزه گرفتن . نوشتن مقاله های دهان پرکن که در ژورنال های مشهور چاپ بشه هدف من نبوده و نیست. تبدیل شدن به یک معلم نمونه! یا یک دانشجوی نمونه یا یک نخبه یا چیزهایی از این دست هم تو ذهنم نیست. حتا تبدیل شدن این وبلاگ به یک وبلاگ برتر هم چیزی نیست که بخوام بهش فکر کنم. هرچند شنیدن چنین خبری می تونه وسوسه انگیز باشه و اینکه شاید کمی تعلل کنم اما می دونم هیچ کدوم از این ها اون چیزی نبوده که من می خوام. من ترجیح می دم خیلی به این کلمه فکر نکنم و خیلی دنبالش نباشم. ترجیح می دم تمام زندگیم مجموعه ای از لحظه هایی باشه که با مرورشون لبخند به لبم بشینه. همین. و خیلی به اون ته ِ مسیر فکر نکنم. کل چیزی که از زندگی میخام همینه. اینکه هنگام مرگم حس کنم راضیم . حس خوبی داشته باشم از اینکه یک فرصتی در اختیارم بوده. این به این معنی نیست که به خودم سخت نگیرم! بنشینم یک گوشه و کاری نکنم. بلکه برعکس برای اینکه در فریم به فریم این فیلم و فصل به فصل این کتاب زندگی من احساس رضایت داشته باشم باید تلاش کنم. *

دو: حدود یکی دوسال پیش بود که به همون نقطه ی معروفی رسیدم که زندگیم به قبل و بعدش تقسیم میشه! از سخت ترین راه شروع کردم! مولانا ! هیچ چی از مولانا نمی فهمیدم و هنوز هم اعتراف می کنم نمی فهمم. فقط لذت می برم ، دوست دارم ، می خونم اما به اون فهم عمیق نرسیدم. بعد رسیدم به هانری کُربَن، ابن عربی، دکتر نصر، دکتر دینانی و باز هم خیلی نتیجه فرق زیادی نکرد.(بهتر شد ولی نه اونقدر که منو نگه داره.) بعد رفتم سراغ فلسفه و راسل و دکارت. راسل بهتر بود اما از دکارت رسما باز هم نفهمیدم و اصولا فلسفه نیاز به یک استاد داره! و بعد یک اتفاق تصادفی منو با اروین یالوم آشنا کرد! هیچ وقت اون روز فروردینی و فراموش نمی کنم که آشفته وار بعد از یک پیاده روی طولانی رفتم تو شهر کتاب ونک و به تصادف فقط از یک اسم که برام آشنا بود کتاب روان درمانی اگزیستانسیال و برداشتم و فهرست و یک نگاه کردم : رویارویی با اضطراب های درونی! آزادی، مرگ، تنهایی، پوچی! رفتم قسمت آخر و خوندم انقدر هیجان زده بودم که همونجا خریدمش با قیمت بالایی تقریبا. بعد رفتم و شروع کردم به خوندن. رسیدم صفحه ی آخر ، خط آخر: باید در رودخانه زندگی غوطه ور شد و اجازه داد پرسش نیز به راه خود رود. یالوم در این کتاب اشاره می کنه که باید معنای زندگی و خلق کنی نه اینکه مضطرب و پریشان و آشفته جستجو کنی. باید زندگی کنی نه اینکه کنار بکشی و بگی تا نفهمم جلو نمیرم. کتاب تموم شد و من آروم تر شدم. شاید چون دیگه می دونستم چرا زنده ام و چرا باید زندگی کنم. 

این داستان زندگی منه. داستانی که بارها و بارها برای خودم و دوستانم تعریف کردم و تعریف کردنش باز هم به من حس غرور می ده! دیروز بنابر حرف های پدرم یک نگاه کلی انداختم  به این چندسال و به این نتیجه رسیدم تمام این کارهای چندسال در ادامه ی این حرف ِ چندسال پیش بود من عرف نفسه فقد عرف ربه . 

سه: مدتی میشه وارد فاز دیگه ای از این تصویر شدم . شاید آسونترین فاز . برای ذهن ریاضیاتی که من دارم فهمیدن مفاهیم عارفانه و فلسفی سخته. در مورد خودم میدونم که فکر کردن و بلد نیستم! و اولین چیزی که باید یاد بگیرم همینه. منتها نه از روش فلسفی . از یک روش دیگه که به ذهنم نزدیک تره. متمم جای خوبیه برای رسیدن به این هدف. شاید اولین قدم همینه و شاید باید بازهم ریزتر بشم. اما همه این هدف های ریز در راستای یک هدف بزرگ دیگه هست. همونطور که تو پست اول این وبلاگ گفتم زندگی مثل کتابیه که با خوندن هر کلمه اش خودتو کشف می کنی نه دنیا رو. 

* فکر کنم ممکنه یکم این حرفا عجیب به نظر بیاد به همین دلیل خواستم یک توضیح تکمیلی بنویسم. چه کسی هست که از موفقیت خوشش نیاد؟! یا اینکه نسبت به  مورد توجه قرار گرفتن، مفید بودن و مورد تشویق قرار گرفتن و خیلی چیزای دیگه بی تفاوت باشه؟! من نمیگم چنین چیزی و دوست ندارم اما به عنوان اینکه بخوام به این اهداف که گفتم برسم فکر نمی کنم. فکر من لحظه های زندگی و لحظه های این مسیره. این که این لحظه ها، لحظه های خوب و راضی کننده ای باشه و فعلا مهمترین چیزی که می خوام همون طور که در انتهای متن خوندین یادگیری روش درست فکر کردنه . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۹

نظرات  (۱)

۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۳۸ بنیامین دهقانیان
متاسفانه با این فونت تاهوما در متن‌های بلند حسابی مشکل دارم. خوندن پست های چندین خطی با این فونت یه جورایی شکنجه س! یادم باشه امشب که تمرکز بیشتری داشتم بیام با دقت این پستت مطالعه کنم :)
پاسخ:
اتفاقا من این فونت و دوست دارم ولی با مشکلم با فونت عنوان مطلبه! خیلی هم سعی کردم تو قالبش دستکاری کنم درست بشه نشد،فعلا یک شانس آوردی:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی